⁉️چرا جرأت نه گفتن نداریم؟
1️⃣ترس از قدرت:
☝🏻مصداق ترس از قدرت، بچهای است که بر اثر سرزنش پدرش [ از ترس] فلج شده است. این همان چیزی است که ما را به اطاعت از قدرت استاد، رئیس، قاضی، پلیس، پزشک یا هر شخص قابل احترام دیگری وامیدارد.
شیوه تربیتیمان به ما آموخته است که به قدرت احترام بگذاریم و خصوصاً برخلاف آن حرفی نزنیم.
☝🏻واکنش اطاعت از ابراز وجود جلوگیری میکند و اشخاصی که جرئت ابراز عقیده ندارند آنهایی هستند که قبل از فکر کردن به احتیاجات خودشان، در وهله اول، به احتیاجات دیگران پاسخ میدهند. پس در چنین اوضاعی قابل درک است که مقابله کردن و نه گفتن مشکلتر باشد.
☝🏻ترس از اینکه دیگران ما را خودخواه (یا همچنین بدجنس، قدرنشناس یا پدر و مادری بد…) بنامند، یا ترس از کشمکش دو نوع دیگر از ترس از قدرتاند.
☝🏻آگاهی یافتن از این واکنش (غالباً ناخودآگاه) اولین قدم برای رهایی است تا به جای اینکه بیچون و چرا از دیگران اطاعت کنید به قضاوت خود اعتماد کنید.
☝🏻میتوانید نظر و توصیه دیگران را بخواهید بدون اینکه مجبور باشید کلمه به کلمه آنها را اجرا کنید گویی که آنها دستوراتی آسمانیاند.
✅ تمرین:
برای اینکه دیگر به قضاوت دیگران وابسته نباشید و برای دیدگاه شخصی خود ارزش قائل شوید، به هریک از این سه سوال در کمال آرامش جواب دهید:
❓١-چه کسی بیشتر از خودم راجع به من اطلاعات دارد؟
❓٢-چه کسی موقعیت بهتری برای شناخت و قضاوت در مورد من دارد؟
❓٣-آیا کسی میتواند مرا بهتر از خودم بشناسد؟
به اولین سوال بازگردید و بارها این تمرین را انجام دهید تا حسی خوب در شما پدید بیاید (احساس اعتقاد راسخ). در این لحظه، از خود بپرسید: در نهایت، چه کسی برای تصمیمگیری در مورد آنچه من باید انجام دهم، بگویم یا راجع به آن فکر کنم، جایگاه بهتری دارد؟
⁉️چرا جرأت نه گفتن نداریم؟(ادامه. 2)
2️⃣احساس گناه:
☝🏻احساس گناه، چه دلیلی واقعی داشته باشد و چه ساختگی یا اینکه دیگران آن را به شما القا یا تحمیل کرده باشند، در هر حال، کمک زیادی برای ابراز وجود به شما نمیکند.
☝🏻دامن زدن به احساس گناه نتایج متعددی دارد، بهخصوص اینکه برخلاف ابراز وجود است. به همین علت گاهی اوقات برای اینکه دوباره شروع به بدرفتاری نکنیم، تمایل داریم که با محدود کردن یا تضعیف قدرتمان خودمان را تنبیه کنیم.
☝🏻در موارد دیگر احساس گناه به ما فرمان میدهد که به دیگران اجازه دهیم کنترلمان را به دست گیرند (تا بتوانیم جلو رفتار بد خودمان را بگیریم). نهایتاً، ممکن است انواع مختلف محدودیتها را به خودمان تحمیل کنیم و برای جلوگیری از آسیب رساندن، نابود کردن یا سواستفاده از قدرتمان خودمان را تنبیه کنیم.
☝🏻در هر حالت و به هر دلیل ممکن، احساس گناه کاری جز جلوگیری از آزادی و ابراز وجود نمیکند. همیشه میتوانید خطایی را که واقعاً مرتکب شدهاید جبران کنید ولی متهم کردن خود، بدون اقدام به انجام دادن هیچ کار مثبتی، به هیچ دردی نمیخورد. در مورد احساس گناه خیالی، فقط یک کار مؤثر با کمکی خارجی وضعیت را روشن خواهد کرد.
☝🏻با صرف زمان کافی، فهرستی تهیه کنید از تمام اموری که ممکن است به سبب آنها خودتان را ملامت کنید و نیز آن چیزهایی که شما را دچار احساس گناه میکنند. سپس سعی کنید با آرامش مشخص کنید که هریک از خاطراتتان به چه نحوی اعتمادبهنفستان را از بین میبرد و در موفقیت پروژههایتان کارشکنی میکند.
☝🏻شناخت و قبول این امور شما را از احساس گناهی که به آن پیوند خورده رها میکند. عموماً، این کار احساسی دلپذیر را که ناشی از بازیافتن قدرت است به همراه دارد
⁉️چرا جرأت نه گفتن نداریم؟(ادامه. 3)
3️⃣نیاز به محبت و ترس از طرد شدن:
☝🏻این دو نیاز در قدرت تصمیمگیری شما و پذیرش توانایی و ارزشهایتان خلل ایجاد میکند و میتواند به صورت این سوالها ابراز شود:
آیا کارم را بهخوبی انجام دادهام؟
آیا چیزی که به او میگویم برایش مهم است؟
آیا چیزی که برای او میآورم برایش ارزشمند است؟
او چه فکری درباره من میکند؟
☝🏻عقیده دیگران درباره آنچه ما میگوییم یا انجام میدهیم برای زندگی و کار گروهی ضروری است. این بازگشت تصویری است که به ما اجازه میدهد بدانیم آیا آنچه انجام میدهیم با آنچه دیگران از ما انتظار دارند همخوانی دارد یا نه؛ اما برخی بیش از حد به قضاوت دیگران راجع به خودشان توجه میکنند و (بهاشتباه) فکر میکنند که عقیده دیگران سنجش درستی از آنهاست.
☝🏻ما نمیتوانیم مانند انسانهای بیتمدن با نادیده گرفتن اطرافیانمان زندگی کنیم، اما با بیش از حد توجه کردن به نظر دیگران و خود را با فکر آنها تطبیق دادن این خطر را در پی خواهد داشت که ما فقط از طریق نگاه و بر اساس عقیده د
یگران موجودیت پیدا کنیم.
☝🏻مکانیسمی که [در این وضعیت] به کار برده میشود این است:
هرچه بیشتر به حرفهای دیگران در مورد خودم توجه میکنم، کمتر به قضاوت شخصیام اعتماد میکنم؛
هرچه کمتر به خودم اعتماد میکنم بیشتر به این احتیاج دارم که از ارزشهای خودم مطمئن شوم و اینکه حس کنم دیگران دوستم دارند و برایشان ارزشمندم؛
هرچه بیشتر دنبال این میروم که دیگران مرا بپسندند (اینکه دوستم داشته باشند و ترکم نکنند)، بیشتر به قضاوت آنها توجه میکنم و بیشتر به آن وابسته میشوم.
☝🏻ما به مارپیچی برخوردهایم که هر گردش آن ما را کمی بیشتر به عروسک خیمهشببازیای تبدیل میکند که دیگران به فراخور حال خود آن را میسازند و نخهایش را میکشند.
☝🏻در چنین وضعیتی، بهسختی میتوانیم خودمان را دوست داشته باشیم و به خود اجازه زندگی کردن بدهیم و «نه» گفتن باز هم سختتر میشود.
☝🏻ما برای رفع عطش دوست داشته شدن و فرو نشاندن ترس از طرد شدن دست به هر کاری میزنیم تا تصویر خوبی از خودمان ارائه دهیم. به دنبال این هستیم که مورد پسند دیگران باشیم و باعث نگرانی کسی نشویم. مطابق انتظارات دیگران عمل میکنیم؛ همیشه آمادهایم که خود را قربانی کنیم، خدمت کنیم، هیچ درخواستی را رد نکنیم و از کشمکش بپرهیزیم… و در یک کلام، آمادهایم تا اجازه دهیم کنترل شویم.
☝🏻با وجود این، راهحل آسان است. باید به یاد داشته باشیم که این ما هستیم (و نه دیگران) که بیشترین اطلاعات را درباره خودمان داریم. پس ما بهترین جایگاه را برای نظر دادن در مورد خواستههایمان داریم. میتوانیم به عقاید بیرونی (منابع مفید اطلاعات) هم گوش کنیم، اما مجبور به پیروی از آنها و حتی باور کردنشان نیستیم. این ما هستیم که در مورد آنچه برایمان ارزشمند و دلخواهمان است تصمیم میگیریم.
☝🏻تمرین:
موقعیتی را بیابید که نمیتوانید یا نمیدانید چگونه مخالفت کنید.
تعیین کنید که چه نوع ترسی باعث میشود در عکسالعمل نشان دادن ناتوان شوید (ترس از قدرت، احساس گناه، ترس از از دست دادن علاقه دیگران نسبت به خود؟).
بررسی کنید که آیا امروز ترس شما هنوز قابل توجیه است؟ تمرین را هر چند بار که میخواهید تکرار کنید تا به نتایج رضایتبخشی برسید.