مصاحبه خودمونی 

مصاحبه خودمونی

یکی از راههایی که میتونین بیشتر بنویسید اینه که:

از روشهای مختلف استفاده کنید که تنوع داشته باشه و از طرفی هم بی‌وقفه به نوشتن روزانه ادامه دهید.

یکی از همین روشها:

مصاحبه خودمون با خودمون هست در ده سال آینده

گمان کنید ده سال گذشته و الان سال ۱۴۱۴ هست.

و از روزهاییکه در سال ۱۴۰۴ گذشته… از من نوعی می‌پرسم……

 

سلام لطفاً از ده سال گذشته کمی برامون بگین… چطور گذشت؟ چه اتفاقاتی افتاد؟

شما چه کارهایی می کردید ؟

در کل از حال و هوای خودتون بگین….

 

– سلام ده سال پیش زمانی که تقریبا کرونا تمام شده بود ، و دوران سخت قرنطینه خانگی را پشت سر گذاشته بودیم.

زلزله های مختلفی در شهرهای ایران رخ میداد که خداراشکر از آن هم گذر کردیم.

پس از چند وقت ،اعتراضات داخلی هم شروع شده بود و آن هم رفته رفته کمرنگ تر  شد. و اتفاقاتی هم در جهت پوشش ظاهری هم رخ داد…

ولی همچنان تورم و تحریم در کشورم وجود داشت….

ناگفته‌ نماند در هر دوره کلی از هموطنانم و عزیزانم را از دست دادیم…و این بزرگترین غم آن روزها بود…

در آن دوران،آدمها از هم دلگیر بودند.در کمال ناباوری ایران راضی شده بود که با آمریکا گفت وگو کند…

آمریکا و اسرائیل گمان میکردند، کشور در بدترین حالت ممکن است پولمان بی ارزش شده بود.

حالمان خوب نبود. اوضاع کار نابسامان بود…

در این وضعیتی که ایرانم زخمی بود.

اسراییل مثل لاشخورها به ایران حمله کرد. که بدن کم جانش را بجود…ولی نمی‌دانست که ما هرچه باشیم

هرچقدر هم از هم دلخور باشیم. پشت هم را خالی نمی‌گذاریم…

 

یک استادی داشتیم که می‌گفت بدترین جنگ ، جنگ داخلیست

ایران هم از داخل از هم دلخور شده بودند ضعیف شده بود و اسراییل از موقعیت استفاده کرد و مدام هم پیغام می‌فرستاد که یهود با کوروش کبیر دوست بوده و….

که مردم رو به سمت خودش بکشه…..فکر کرده بود که ماهم….

 

در این بهبه

از جاهای مختلف کشور، مدام به گوش می‌رسید که درسته ما از خانواده دلخوریم اما پشت هم رو خالی نمی‌کنیم…

و از هم حمایت می‌کنیم…

پایتخت تقریبا خالی شده بود و آدمها به شهرهای اطراف رفتند.

همه بهم دیگه جا میدادند،  خانه و کاشانه خود را در اختیار هم قرار میدادند.

هرچه آذوقه داشتند باهم استفاده میکردند.

مهربان تر بودند…

این روزها آدمها بیشتر می‌فهمند که چه کاره هستند…

پول ثروت نمی‌آورد… آن همه خانه های گران قیمت با یک موشک فنا شد…

ماشین های خوب را رها کردند و رفتند.

و دوستان برای هم ماندند و یا بیشتر شدند….

البته این ما بین افرادی هم بودند که وطن فروشی میکردند.مگر زندگی چقدر شیرین بود که وطن فروشی هم بکنند؟

خیلی از اون آدمها دستگیر شدند تعدادیشون هم مردند ، تعدادی هم فرار کردن…..

 

طلا هم به بالاترین نرخ سال رسیده بود….

آدم گرسنه و جنگ زده طلا میخواهد چه کار.؟

در روزهایی که تمام مرزها به روی ما بسته شده بود. کشورهای دیگر کمکمان نمی‌کردند… انگار منتظر بودند به زمین بخوریم و از ما بالا بروند….

جالب اینجا بود که به هم وطن های خودشان هم گفته بودند به شهرهای اطراف بروید ، گمان میکردم به کمک هم.وطن خودشان بیایند که دریغا…

ولی ما هنوز همدیگر را داشتیم.خدا را داشتیم… و سلاح‌هایی برای دفاع از کشور که تماماً ایرانی بود…

 

خیلی از عزیزانمون رو از دست دادیم

خیلی از شهرها خرابی های زیادی داشت.

جهان در حال نزاع بود، غزه،پاکستان،هند،امریکا، اوکراین ، روسیه…

 

دوستی برایم این پیغام را فرستاد:

«📚در زمان جنگ بوسنی هرزگوین هیچکس نمی‌دانست چطور شد که جنگ پایان یافت!

مدتها بعد دانشمندان پس از تحقیقات کاملاً علمی مربوط به این موضوع پی بردند

*که هرگاه ۱۳٪ از جمعیتی بر روی امری تمرکز کنند* ، *آن امر تحقق* *پیدا می‌کند* .

مردم بوسنی تصمیم گرفته بودند فقط به صلح و آرامش فکر کنند

و به همدیگر امیدواری و انرژی مثبت می‌دادند‌ تا اینکه (پس از چهل روز) جنگ به طرز جالبی تمام شد. طوری که هیچکس نمی‌دانست چطور شد!!👌🏻👌🏻

 

امروز نیز مردم کشورمون بیش از هر چیز  به انرژی مثبت نیاز دارند.

 

بیایید ذهنمون رو از تاریکی‌ها پاک کنیم…

از ته دل خواهان برقراری صلح و سلامتی و آرامش در سرتاسر دنیا باشیم ، برای همهٔ جهان دعا و آرزوی خیر کنیم….🤲🏻🤗💓»

 

تلاش کردم متهم انرژی خوب برای اطرافیانم بفرستم…..

بعد از چندین روز اسرائیل اعلام کرد که صلح کنیم و جنگ ایران و اسرائیل تمام شد….

 

الان ده سال از اون روزهای تلخ و غمگین گذشته، خیلی از جاها رو مردم باهم دوباره بازسازی کردند، بچه ها بزرگ شدند،جوانها سالخورده شدند…

 

زندگی همینه بالا و پایین داره

روزهای شیرین و تلخ داره

تولد و مرگ داره

 

و فقط خاطره‌ها میماند…

https://t.me/tayebeh_angazbani

نوشته‌ی مرا از دل ایران می‌خوانید…

دیدگاه خود را بنویسید:

آدرس ایمیل شما نمایش داده نخواهد شد.

فوتر سایت