ساختار داستان

ساختار
عملکرد کلیه عناصر داستان به تأثیر روانی واحدی می انجامد که از ساختار داستان ناشی می شود و خواننده را متأثر می کند. در واقع زیربنا و شکل اصلی ارایه هر نوشته ای، طرح ساختار آن است. ساختار با زاویه نگرش، نقاط عطف و نحوه استفاده نویسنده از زمان مشخص می شود. به بیانی دیگر ساختار، شیوه بیان رویدادهای داستان است و شامل اصول و قواعد مشخصی است که به منظور ایجاد حالات و اثراتی خاص باید به کار برده شود تا آن نتایج دلخواه به دست آید. در شکل کلی می توان این طور برداشت کرد که داستان از تخیل نویسنده نشأت می گیرد و ساختار شامل تمهیدهایی است که برای مؤثر افتادن اثر نویسنده و پیام داستان تخیلی او به کار گرفته می شود.

در بررسی ساختار داستان، هیچ کدام از عناصر و اجزای داستان بر دیگری رجحان ندارند، زیرا هر یک، کارکردی مخصوص به خود دارند. استفاده درست از اجزای داستان، ساختار را انسجام بخشیده و آن را به قوّت می رساند. در واقع هماهنگی و عملکرد درست عناصر داستان، طوری که تأثیر روانی خاصی روی خواننده بگذارد، حکایت از ساختاری درست دارد.

وحدتها
یکی از مباحثی که علاوه بر دیگر عناصر داستان در بحث ساختار عنوان می شود، رعایت وحدتها است. هر اثر باید از وحدت عمل، زمان و مکان برخوردار باشد. یعنی باید داستان طرح مشخصی داشته باشد که همان وحدت عمل است، سپس این عمل در یک محدوده زمانی خاص انجام شود که وحدت زمان ایجاد می شود و این عمل باید در مکانی مشخص واقع شود که همان وحدت مکان است.

نویسنده با یاری وحدتها باید در کوتاهترین مدت خواننده را به درون داستان بکشاند و او را با حوادث و اشخاص آشنا کند. پس نویسنده ماهر، هرگز طرح داستانش را بیهوده گسترش نمی دهد و به وقایع و اعمالی که به داستان مربوط نمی شوند، نمی پردازد، بلکه حرفش را همراه با ایجاز و بدون حاشیه پراکنی در محدوده زمانی و مکانی مشخص واقعه داستانی، پرداخت می کند.

علاوه بر رعایت وحدتها، بحث تقسیم داستان به سه بخش آغاز، تنه و پایان، پیش می آید. آغاز داستان، یعنی جایی که نویسنده در آن مقدمه چینی کرده و شخصیتها را معرفی می کند و مکان و محیط را مشخص می نماید. پس در «آغاز» هنوز اتفاقی نیفتاده است و همه چیز راکد است.

«میان» و یا «تنه» داستان، مهمترین بخش است. در این قسمت عدم تعادل و آشفتگی ایجاد شده و بحران به وجود می آید و کار به اوج می رسد. نحوه مبارزه شخصیت با مشکلش تماما در این بخش پرداخته می شود.

مرحله «پایان»، زمان حل شدن مشکل و گره گشایی است. اگر فرض کنیم داستانی 5 صفحه باشد، باید یک صفحه آن به آغاز و یا مقدمه اختصاص پیدا کند و یک صفحه به پایان و سه صفحه دیگر به اصل ماجرا بپردازد. البته این شکل کلاسیک و سنتی قضیه است. هر چه شروع و پایان داستان کوتاهتر باشد و بر میانه آن افزوده شود، داستان جذابتر و پرمحتواتر خواهد بود. حتی گاهی اوقات مقدمه کاملاً حذف شده و داستان درست از حادثه و تنه داستان شروع می شود. مانند داستانهای پلیسی که یک راست می روند سر اصل مشکل. البته اگر نوشتن مقدمه برای نویسنده مهم باشد، وی باید سعی کند آغاز داستانش خسته کننده نباشد، بلکه برعکس، به این طریق رغبت خواننده را برانگیزاند و با معرفی شخصیتها، شروع عمل داستانی، گفتگو و یا توصیف زمان و مکان وقوع داستان، اثرش را آغاز کند، ولی باید توجه داشت که این سه قسمت کاملاً در هم تنیده شود و نویسنده و خواننده عادی نتواند شروع و پایان این قسمتها را مشخص کند.

باید توجه داشت که ساختار داستان، طولانی بودن آن را هم مشخص می کند. طول داستان باید به اندازه ای باشد که با توجه به عناصر انتخاب شده، پس از یک سلسله مراحل، قهرمان را از بدبختی به نیکبختی برساند و یا بالعکس. این اندازه برای داستان کوتاه کافی است و نویسنده مجاز نمی باشد با استفاده از کلمات و توصیفات زیبا ولی بیجا داستانش را طولانی کند. از دیگر سو، ساختار و فرم داستانی، مکمّل یکدیگر هستند و اگر فرمی نباشد، ساختار قوام نمی یابد. فرم مقوله ای ابداعی است که در حوزه خلاقیت نویسنده می گنجد و او فرمی ارایه می دهد که نتیجه یک ساختار مستقیم است که خواننده پس از مطالعه چنین داستانی احساس رضایت می کند.

پرداخت
پرداخت به معنای تمیز کردن، برق انداختن و آرایش کردن چیزی است. وقتی گفته می شود چیزی را آرایش کرده اند یعنی چیزی به آن افزوده اند، و وقتی کلمه پیرایش به کار می رود، یعنی چیزی از داستان کم می شود. نویسنده به آرایش اثرش می پردازد و ویراستار که کارش ویرایش ادبی و محتوایی اثر است، داستان را پیرایش می کند. به دیگر سخن، اگر طرح داستان مانند یک طرح مدادی باشد، رنگ آمیزی آن طرح، پرداخت داستان است. پرداخت باید در خدمت پیام داستان باشد و به گونه ای القا شود که خواننده در هنگام خواندن آن، فضا و عناصر تشکیل دهنده را ببیند و بشنود و حس کند.

برای پرداخت یک اثر، باید با اطلاعات کافی در باره آن موضوع، وارد عمل شد و با توجه به عناصر داستانی، اثر را پرداخت کرد. تازه بعد از اینکه پرداخت اولیه تمام شد، باید آن را بارها و بارها مورد بررسی قرار داد و کلمات و جملاتی را به آن افزوده و یا کاست تا اینکه با یک پرداخت نهایی، کار، پختگی لازم

را پیدا کند. در بررسی مجدد داستان، نویسنده باید به روشن و واضح بودن طرح کار خود توجه کند. دقت نماید که آیا مقدمه و تنه داستانش با هم پیوند خورده اند یا نه. اشخاص را بررسی کند. به منطقی بودن بحرانها و مشکلهای داستان توجه کند. به پاراگراف بندی و نقطه گذاری درست اثرش بیندیشد. در واقع، پرداخت باید در خدمت فضای کلی و پیام داستان باشد. نویسنده می تواند با پرداخت، ضمن آنکه روح و زندگی را در داستانش می دمد، به راحتی خواننده را به سمت و جهتی که می خواهد، سوق دهد.

پیام
پیام، یک جمله خبری است که قصد و غرض نویسنده را از نوشتن داستان مشخص می کند. یعنی اگر از نویسنده ای بپرسند: پیام کار تو چیست؟ باید یک جمله که در هیچ کجای داستان مستقیما به آن اشاره نشده است را عنوان کند. پیام، حرف اصلی موضوع است و همان چیزی است که داستان به خاطر آن نوشته می شود و نویسنده، تمام قصدش این است که خواننده حتما به آن پیام پنهانی پی ببرد. یعنی با اینکه پیام باید در همه جای داستان حضور داشته باشد ولی نباید حس گردد، درست مثل شکری که در یک لیوان آب ریخته می شود. همه جای آب شیرین است ولی نمی توان شکر را در جایی از آب نشان داد. بلکه شکر چون پیام در آب و یا همان اثر داستانی حل شده است. پس در داستان هم باید از تمام عناصر پی به پیام برد ولی جایی چیزی به اسم عنصر پیام پیدا نکرد. همان طور که بعد از خوردن شربت، فقط احساس شیرینی در ما باقی می ماند.

پیام یکی از مهمترین عناصر داستان است که دیگر عناصر بر محور آن می چرخد. داستان نویس اندیشه اش را که حاصل جهان بینی اوست، از طریق داستان و حرفی که می خواهد بزند، به خواننده ابلاغ می کند. پیام، حاصل اندیشه نویسنده است نه تخیل او. نویسنده با استفاده از تخیلش، پیامش را که حاصل اندیشه اش است، بازگو می کند. پس هر اثر خیالی می تواند پیامی مثبت و واقعی داشته باشد.

البته پیام هر اثری بستگی به قالب و فرم همان اثر هم دارد. به فرض، حرف هنرمند باید گنجایش داستان کوتاه، داستان بلند، رمان، فیلمنامه و یا نمایشنامه و دیگر آثار هنری او را داشته باشد. به طور مثال شاید بشود پیام را تنها با یک عکس تأثیرگذار منتقل کرد و گاه احتیاج هست که از یک سری رمان چند جلدی سود جست.

قوت و ضعف داستان برای انتقال پیام آن، وابسته به انتخاب صحیح اشخاص و حوادث مربوط به آن اشخاص است. اگر نویسنده بیراهه برود و اشخاص داستان کارهایی انجام دهند که به هیچ وجه به پیام اثر مربوط نمی شوند، خواننده هرگز پی به منظور نویسنده نخواهد برد. پیام موجب می شود که نویسنده از همان ابتدای اثر، حوادث را منطقی انتخاب کند و برای نوشتن وقایع، دنبال علت معلوم و مشخصی باشد.

سبک
راه و روش هر هنرمند برای بیان تفکرات و عقایدش سبک کاری او است. در یک اثر داستانی راه و رسمی که نویسنده برای انتقال پیامش به کار می برد و باعث می شود که از واژگان و ساختمان دستوری خاصی استفاده کند، همان سبک است. به دیدی دیگر، سبک، آرایش کلمات است به طریقی که بهتر فکر و اندیشه نویسنده را آشکار کند. سبک، جهت دهنده و تنظیم کننده وحدت بافت و ساختار هر اثر ادبی است. البته نباید سبک و تکنیک را با هم اشتباه گرفت. سبک جزئی از تکنیک است چرا که تکنیک و یا فن، همه روشها و تمهیدهایی است که نویسنده برای ایجاد ساختار ادبی داستان به کار می گیرد که شامل تنظیم پیرنگ یا طرح، مفاهیم شخصیت پردازی، مشخص کردن زاویه دید و استفاده از نماد و تمثیل و غیره می شود.

سبکها دارای انواع و اقسام مختلفی هستند. به فرض سبک فلسفی، سبک عامیانه، سبک درباری، سبک عاطفی، سبک ادبی، سبک گزارشی و … از این نوع می باشند.

اما عمده تقسیم بندی سبکها، مربوط به سبکهایی است که از قرنها پیش در اروپا پایه ریزی شده است، مانند سبک کلاسیک، رمانتیک، رئالیسم، سوررئالیسم، اکسپرسیونیسم، کوبیسم و … که در همه آثار هنری مشترک هستند. از آن جایی که شناخت و بررسی هر کدام از این سبکها خود مبحثی جداگانه است و در داستان کوتاه احتیاج چندانی به استفاده از آنها نیست، ما هم فقط به ذکر اسامی آنها بسنده می کنیم. اما به یاد داشته باشید که نویسنده درک خود را از هستی، در سبک کاریش دخیل می کند، پس به اندازه تمام هنرمندان می توان سبکی جداگانه یافت. سبک ادبی از ذهن و اندیشه نویسنده و یا شاعر مایه می گیرد و آنچه بدان سبک رنگ فردی می دهد، نگرش و بینش هنری صاحب سبک است.

نام داستان
نویسنده به وسیله عنوان و نام اثرش است که آن را از آثار سایر نویسندگان جدا می کند. پس اگر اثری عنوان نداشته باشد، مانند انسان بی هویتی است که نمی توان آن را از دیگران تشخیص داد. البته بر سر زمان انتخاب عنوان هنوز بحث می باشد، ولی خوب است که نویسنده بعد از پایان داستانش به تخیل خویش قدرت آزادی دهد تا اندیشه اش از آمیزه وقایع و شخصیتها، نامی را الهام بگیرد. پس بهتر است در آخر کار و بعد از پرداخت نهایی، نام را انتخاب کرد، گرچه برخی از نویسندگان از همان اول عنوان را برمی گزینند و گاه حتی برای عنوان دلخواهشان داستان می نویسند!

به هر حال، یک عنوان خوب باید کوتاه و لطیف باشد، طوری که فکر خواننده را برانگیزد و او را به فکر ببرد که حتما با موضوع جالبی روبه رو خواهد شد. علاوه بر این، باید اسم داستان گیرا باشد و در یک نگاه کلی با توجه به موزون و آهنگین بودنش، نگاه مخاطب را تسخیر کند. اما باید توجه داشت که این عنوان نباید طرح داستان و یا گره و نحوه گره گشایی را لو دهد. همچنین باید از اسامی تکراری و کهنه اجتناب کرد. از سویی، دیگر باید از همان آغاز توجه داشت که نام داستان یک ساز نزند و موضوع داستان، سازی دیگر. در هر کجای داستان که عنوان به خاطرتان رسید، باید به هماهنگی و تطبیق آن با موضوع بیندیشید و با احتساب تمام جوانب، اسمی مناسب برگزینید.

دیدگاه خود را بنویسید:

آدرس ایمیل شما نمایش داده نخواهد شد.

فوتر سایت