💕💕
وظیفه هر پدر و مادری مراقبت از کودک و کمک به رشد طبیعی اونه. این جمله در ظاهرخیلی ساده هست، اصلا بعید به نظر میرسه که داره به دو تا نیاز مختلف اشاره میکنه که حتی میتونن در تضاد باشن.
بعضی از ما وظیفه اصلی خودمون رو مراقبت و حفظ کودکمون میدونیم و ترجیح میدیم با سختگیری و مراقبت بیشتر از بچهها اونها رو حفظ کنیم. گروه دیگری از ما وظیفه خودمون رو رشد کودکمون میدونیم و تو این راه مراقبت میکنیم آسیبی بهش نرسه.
به دسته اول والدین «نهگو» میگیم. افرادی که بچههاشون نباید کاری انجام بدن مگر اینکه از بیخطر بودنش مطمئن بشن.
به دسته دوم والدین «بلهگو» میگیم. افرادی که بچهشون هر کاری میتونه انجام بده مگر اینکه از خطرناک بودنش مطمئن بشن.
کودکان والدین نهگو، به صورت افراطی محتاط هستن، کم کم از تجربه کردن خسته میشن و کم کم یاد میگیرن که محافظه کار باشن و خودشون رو زیاد درگیر حل مساله نکنن. انگار یک غاری دارن گاهی سرشون رو ازش بیرون میارن ولی تا حدی که آسیبی نبینن. مرزهاشون خیلی بسته هست. در چارچوب ضروریات حرکت میکنند و خیلی محتاطانه زندگی میکنن. از تجربههای جدید میترسن و سعی میکنن کاری نکنن که با یک «نه» دیگه مواجه بشن.
اما کودکان والدین بلهگو، معمولا اهل تجربه کردنن. روحیه یک والد بله گو اینطوریه که فضا رو طوری امن میکنه که لازم نباشه مدام نه بگه. مثلا میز رو از جلوی کودک نوپاش برمیداره تا نگه سمت اون ور نرو. وسیله گرون رو از تیررس کودش دور میکنه، تا وقتی داره مهارتهای حرکتیش رو گسترش میده و به صورت طبیعی شیء رو پرت میکنه، مجبور نباشه منعش کنه. با این سبک زندگی کودک مدام در حال تجربه قرار میگیره. مدام کشف میکنه و مدام چیز جدید یاد میگیره. کلی اشتباه هم میکنه .در نهایت این تجارب ورزیدهاش میکنه و کمکش می کنه کمتر اشتباه کنه. این کودکان مدام در حال تجربه کردن و گسترش دادن مرزهای تواناییهاشون هستن. چون بیشتر تجربه می کنن هم بیشتر شکست می خورن و هم بیشترم پیروز میشن. و اینجوری میشه که آدمههایی خلاقتر، رها از چارچوبهای نفسگیر و آسیب زننده، با اعتماد به نفس بار. در عین حال اینها افرادی تکانشی نیستن که به نتیجه عملشون فکر نکنن. چون به موقع هیجانات و کنجکاویشون رو بروز دادن در بزرگسالی افرادی امنتر و شادتر خواهند بود.
در نهایت تو بزرگسالی هر دسته همین روش زندگی رو دنبال می کنن.
شما چطور مادر یا پدری هستین؟
تجربه کودکی شما چطور بوده؟