در دل یک روستای دورافتاده، خانهای متروک و کهنه وجود داشت که اهالی به آن لقب “خانهی فریادها” داده بودند. داستانهای مختلفی درباره این خانه وجود داشت، اما کسی جرات نمیکرد تا حقیقت را ببیند. شب تاریک شبی تاریک و بادخیز، گروهی از جوانان محلی تصمیم گرفتند تا به این خانه بروند و شجاعت خود را ثابت کنند. سه نفر از آنها، نادر، سارا و امیر، با چراغقوه و جسارت وارد خانه شدند. در بدو ورود، صدای زوزه باد از …