بخشی از گفت و گوی اَملي نوتومب
چطور مینویسید؟
با دست. روی دفترمشقهای خیلی معمولی. بدون خطخوردگی. قبل از نوشتن، خطزدنها را توی ذهنم انجام میدهم. اگر میتوانستید نگاهی به ذهن من بیندازید، چیزی نمیدیدید جز خطخوردگی. ولی به محض اینکه آهنگ، فکر میکنم معیار اصلی آهنگ است، با خودکار بیکام روی دفتر نوشته شد، دیگر هیچ چیز را تغییر نمیدهم. قبلا توی ذهنم همه کارها انجام شده. همه این کارها را توی ذهنم انجام میدهم، چون صدایم همهچیز را خراب میکند.
واقعا هر روز مینویسید؟
از سال ۱۹۸۹ هر روز ساعت چهار صبح از خواب بیدار میشوم. حتی اگر مریض باشم یا یک مشکل خیلی بزرگ پیش آمده باشد. وقتی در آن ساعت روز یعنی صبح خیلی زود از خواب بیدار میشویم، موقعیت روحی ما بسیار منحصربهفرد است. در تمام این بیست سال فقط یک روز تصمیم گرفتم از آن بگذرم. روزی که میخواستم یکشنبه صبح را مثل یک آدم معمولی بگذرانم. با یک کتاب خوب و نان کروسان و باقی چیزها. جهنم بود! قطعا من هم مثل بقیه ترجیح میدهم به جای اینکه ساعت چهار صبح بیدار شوم توی رختخوابم بمانم، اما وقتی بیدار میشوم میتوانم به شرایط روحی دلخواهی که میخواهم برسم. بعد به کسی تبدیل میشوم که خیلی راحت میشود با او معاشرت کرد.
یادداشت هم برمیدارید؟
نه. هرگز. در زندگی هرگز یادداشت برنمیدارم. از خواب بیدار میشوم و مینویسم.
پیش میآید که نتوانید بنویسید؟
نه. هرگز. طبیعتا چیزی که مینویسم فوقالعاده نیست. گواهش هم اینکه من یکچهارم چیزهایی را که مینویسم به زحمت چاپ میکنم. ولی همیشه مینویسم. مثل یک شیر هستم که چکه میکند. از بیرون این شاید خستهکننده به نظر برسد، اما از درون بیاندازه جالب است.
در این رنجکشیدن یکجور رضایت وجود ندارد؟
درک میکنم که اینطور فکر میکنید. ولی رنجکشیدن برای من فقط تا زمانی ادامه مییابد که نمینویسم. از ساعت چهار و ربع زندگی من واقعا رشکبرانگیز است و چیزی که تجربه میکنم واقعا جذاب است. زمان ناخودآگاهی… همه دلایل وجود دارد برای اینکه احساس قدرقدرتی کنی. هرسال تمام چیزهایی را که نوشتهام دوباره میخوانم.
با دستنوشتههای ناموفق چه میکنید؟
هرگز آنها را چاپ نمیکنم. نمیگویم همه آنها بد هستند، به بعضیشان واقعا افتخار میکنم اما برای مخاطب نوشته نشدهاند.
به الهام اعتقاد دارید؟
بله. کاملا. این نظریهای است که رمانتیک و احمقانه به نظر میرسد، اما اگر الهام نمیگرفتم چطور میتوانستم بیش از بیست کتاب بنویسم؟
ولی به نظر میرسد با این دیسیپلینی که شما دارید بیشتر یک کار مکانیکی است تا الهام…
کاملا برعکس. این یکجور هوشیاری است در مواجهه با الهام. من متوجه شدم الهام چطور کار میکند. باید خودت را جای آن بگذاری. هر وقتی نمیآید. باید زمان مناسب آن را پیدا کنی. برای من ساعت چهار صبح است. به شدت عقیده دارم که الهام یک پدیده خارجی است. قبل از اینکه حاملگیام به خاطر کتاب فعلی تمام شود، دلم میخواهد کتاب بعدی را باردار شوم. زمان دلهره بزرگ وقتی است که میبینم باردارم، اما هنوز نمیدانم چطور میخواهد به من وصل شود. وقتی دفتر سفیدم را برمیدارم به خودم میگویم: «یا میگذرد یا نمیگذرد.» و در این لحظه است که تولید میشود. چطور میتوانم باور کنم که همه اینها همینطوری به وجود میآید؟
مثل یک عارف حرف میزنید…
شاید امروز این یک موضوع از مُد افتاده مربوط به الهیات قلمداد شود، ولی برای اینکه بتوانم انکارش کنم بارها آن را اثبات کردهام. این یکجور… رحمت است. ولی رحمت همهچیز نیست. باید خودت را در معرض این رحمت قرار دهی. نمیدانم آیا همه میتوانند مثل من تا این حد خودشان را در معرض رحمت قرار دهند یا نه؟ برای نویسندهشدن، فقط نوشتن کافی نیست. لازمهاش استمرار زیاد، تلاش بیپایان، صبر زیاد و فروتنی بسیار است. و البته جاهطلبی زیاد. عمل نوشتن بسیار جاهطلبانه است. اگرنه باید رفت سراغ یک کار دیگر. اگر ریسک میکنیم که سیاره و کتابخانهها را آلودهتر کنیم، آنهم درحالیکه شاهکارهای بسیاری وجود دارد، باید جاهطلب باشیم.
جاهطلبی شما چیست؟
نویسندهبودن.
نقش نویسنده چیست؟
کمککردن به دیگران برای پیداکردن معنای زندگیشان.
نقل از روزنامه اعتماد