پیکره داستان (پایان بندی خوب)

پیکره داستان یا اسکلت اصلی داستان

 

انسانی را تصور کنید

 

✅سر، بدن،پا

 

 

 

 

داستان ما هم چنین مشخصه‌ای را باید داشته باشد

 

سر: مقدمه

 

بدن: تنه اصلی داستان

 

پا: پایان بندی یا نتیجه‌گیری داستان

 

 

 

 

که جزء به جزء را باهم مرور میکنیم

 

در اینجا پایان بندی را بررسی میکنیم

 

یک پایان بندی خوب میتواند مخاطب را به راحتی به هدف کتاب برساند

 

تمامی گره های داستان را باز کند و مخاطب با احساسات غم و شادی به راحتی بتواند متوجه شود که چه اتفاقی افتاده، قهرمان داستانش چه شده و چه کرده یا چرا کارهایی را که در متن داستان خوانده رخ داده

 

هرگز فراموش نکنید مخاطب شما ،سرمایه گذار روحی و مالی انجام داده و نباید آنها را ناامید کنید.

 

مثلا در انتها با خودش نگوید همین؟ همین بود ؟ حیف وقت و انرژی که برای خواندن گذاشتم

 

مثل هزاران فیلمی که با یک قتل نابه‌جا یا فرار بیخودی شخصیت اصلی ، انتهای داستان را می‌بندند

 

یا پایان بندی های قدیمی که اکثرا به عروسی می‌انجامید یا همه چیز ختم به خیر میشد

 

مخاطب امروزی با هنر و کتاب و داستان و فیلم قد میکشند پس باید تمام تلاششان را بکنیم تا سرانجام موفقی را برایشان رقم بزنیم.

 

✅نکته دیگر

 

که خیلی حائز اهمیت هست : پایان بندی همراه با فکر و تعمق

 

بگذاریم خواننده پس از اتمام کتاب چند دقیقه ای را با خود فکر کند، تصمیم بگیرد خیال‌پردازی کند و یا بگوید اع پس فلان جا منظورش این بود

 

یا فلان جمله برمیگشت به فلان عکس‌العمل….

 

بعد کتاب را ببندد….

 

 

 

 

✅نکته مهم تر :

 

ما در طول داستان طوری باید نوشته باشیم که با یک پایان بندی جذاب مخاطب را شگفت زده کنیم، جایی لبخند به لبش بیاوریم یا اورا میخ‌کوب کنیم

 

مثل کتاب مغازه خودکشی: که در انتهای داستان برای چند ثانیه یا شاید چند روز حتی، به فکر فرو میرویم…

 

یا مثل کتاب مسخ…. که در انتها مخاطب میتواند ساعتها فکر کند و با خود دیالوگ ها را مرور کند

 

 

 

 

✅جمع بندی:

 

در انتهای داستان باید به تمامی سوالات مخاطب پاسخ داده شود، واضح و روشن هدف از نوشتن مشخص شود، خیال مخاطب را راحت کند.

 

 

 

 

ما میتوانیم از ابتدای داستان به انتهای داستان فکر کنیم

 

یعنی چه؟

 

یعنی قبل از نوشتن بدانیم چه می‌خواهیم بگویم

 

یا بدانیم ته داستان چیست

 

 

 

 

یا روش مرسوم دیگر: اول انتهای داستان را نقل کنیم و رفته رفته به اول داستان برسیم

 

مانند داستانهای عاشقانه که درجایی نشسته اند و به اول داستان میرسند

 

یا داستان های جنایی که مثلا قاتل داستان را از ابتدا برای بازجو توضیح میده…..

 

 

 

 

و یا از مقدمه آرام آرام مخاطب را همراه خود کنیم

 

 

 

 

 

 

 

اینها همه اختیاریست

 

و بستگی به نظر شما دارد

 

و  آنچه در سر پرورانه‌اید…….

 

 

 

 

 

 

 

نظر شما چیه؟…

دیدگاه خود را بنویسید:

آدرس ایمیل شما نمایش داده نخواهد شد.

فوتر سایت