درباره دکتر ویکتور فرانکل
دکتر ویکتور فرانکل،نویسنده و روانپزشک، مدتها در اردوگاه های کار اجباری اسیر نازی ها بود
و همه چیزش را از دست داد، خواهرش تنها فرد خانواده بود که از اردوگاههای کار اجباری جان
سالم به در برده بود. پیام چنین روانشناسی که خود همهی این دردها را حس کرده واقعا
ارزش شنیدن دارد.
چه چیزهایی یاد میگیریم؟
خواننده این کتاب مطالب بسیاری فرا میگیرد، میآموزد که انسان وقتی به ناگهان احساس
کرد که دیگر چیزی برای از دست دادن بهجز جان و بدن عریان خود ندارد چه میکند، اینکه
برای زنده ماندن باید معنایی در رنج بردن جست و مرگ، هنگامی معنا دارد که زندگی خودش
هدفی داشته باشد همانطور که دکتر فرانکل به نقل از نیچه میگوید:
آن کس که چرایی زندگی خود را یافت ، با هر چگونگی خواهد ساخت.
بخش نخست
سرگذشتی در اردوگاه کار اجباري
دکتر فرانکل با بررسی و مشاهدات منابع و تجربیات زندانیان برای واکنش های روانی زندانیان سه مرحله تصور
میکند:
۱_ورود به اردوگاه | ۲_زندانی کارهای روزانه زندان را میآموزد | ۳_آزادی
نشانه مشخص مرحله اول، ضربه و یا شوک روحی است.
فرانکل در شروع داستان مینویسد:»در ابتدای ورود به آشویتس یک گزینش صورت میگرفت، افسر جوانی
همه افراد را بررسی میکرد و هر نفر را با انگشت به سمت راست و یا چپ هدایت میکرد، معنی این انگشت
بازی را همان شب برای ما تعریف کردند. این نخستین گزینش بود، انتخاب مرگ و زندگی، زیستن)سمت راست(
یا فنا شدن)سمت چپ(« به این ترتیب همان ساعات اولیه برای تقریبًا ۹۰ درصد آنها فرمان مرگ صادر شد،
بعد از آن افرادی که از گزینش اولیه زنده بیرون آمدند مجبور بودند تمام دارایی خود را اعم از لباس تنشان به
ماموران زندان بدهند! در اینجا بود که خوش خلقی اتفاق میافتاد زیرا میدانستند که دیگر به جز بدن برهنه
و زندگی مسخره چیزی برای از دست دادن ندارند. » در حمام وقتی آب از دوش میریخت همه ما شروع کردیم
به خندیدن و شوخی و دست انداختن خودمان و دیگران. به هر حال هر چه بود آنچه از دوش میریخت آب
بود و آب…«
بعد از این احساس خوش خلقی، احساس کنجکاوی به سراغ آنها میآمد. در آن زمان آنها این حالت ذهنی را
به عنوان وسیلهای برای حفاظت از خود تقویت میکردند و میخواستند ببینند که اتفاق بعدی چه خواهد
بود؟ »بعنوان مثال: زمانی که در فضای باز و یخبندان از حمام بیرون آمده بودیم تنها حسی که داشتیم
کنجکاوی تلخ بود که می خواستیم ببینیم آیا سینهپهلو خواهیم کرد یا نه؟« چند روز بعد کنجکاوی جای خود
را به شگفتی و تعجب داد » شگفت زده میشدیم که سرما نخوردیم!!«
اکنون اگر کسی از ما در مورد مفهوم گفتار داستایوفسکی بپرسد که میگفت:» در آدمیزاد موجودی است که
میتواند با همه چیز خو بگیرد، میگوییم:»آری ولی نپرسید چطور !«
در مواجهه با این اتفاقات وحشتنا ک منزجر کننده، زندانیان مرگ را نوعی رهایی و آرامش تلقی میکردند و
خودکشی را به عنوان راه حل. عادیترین شکل خودکشی در اردوگاه این بود که زندانیان با شتاب خود را به
سیم خاردار که برق فشار قوی در آن جریان داشت میرساندند و خود را به آن میزدند .
فرانکل شوک اولیه را در یک جمله واکنش غیر عادی اما طبیعی بیان می
کند. » واکنشکسی که به اردوگاه کار
اجباری وارد شده است نیز وضع غیر عادی ذهنی وی را نشان میدهد که هرچه فرد سالمتر باشد غیر عادی
بودن این واکنش بیشتر است.«
کسانی که دست به خودکشی نمیزدند وارد مرحله دوم یعنی مرحله بیتفاوتی میشدند. » در ابتدا وقتی یک
زندانی، مجازات زندانیان دیگر را میدید روی خود را برمیگرداند زیرا طاقت نداشت ببیند همقطارانش در
منجالب پر از کثافت تازیانه بخورد اما روزها و هفتههای بعد جریان دگرگون شد. زندانی دیگر با دیدن تنبیه
رفیقش روی برنمیگرداند زیرا اکنون احساس و عواطف او سست و کرخت شده بود.«
به خوبی میتوان فهمید در این شرایط روحی وضع روحی زندانیان نیز بسیار افت میکند روانپزشکان این حالت
را واپسروی روحی مینامیدند. در چنین شرایطی آرزوهای زندانی در خوابش پدیدار میشدند و آیا این
خوابها مفید بودند؟ زندانی میبایست پس از بیدار شدن با واقعیت زندگی اردوگاهی روبرو شود و چه تلخ و
ناگوار بود تفاوت ر ؤیا و واقعیتی ناگوار !!
نجات بشر در عشق و با عشق است.
»افراد حساسی که به یک زندگی روشنفکرانه غنی عادت کرده بودند شاید از لحاظ جسمی از دیگران سختی
بیشتری میکشیدند اما به باطن آنها آسیب کمتری می رسید، آنان میتوانستند از محیط وحشتزای زندگی
خارج و به درون غنی خود پناه ببرند.«
فرانکل روزی در پیادهروی صبحگاهی به سمت محل کار با مردی آشنا شد که آهسته در گوشش گفت:» آه اگر
زنهامان ما را در این وضعیت ببینند!
امیدوارم آنها وضعبهتریداشته باشندو از بالییکهسر ما می آید بیخبر
باشند.« این گفته مرا به یاد همسرم انداخت. در حقیقت او را میدیدم و با او درد و دل میکردم و او هم جوابم
را میداد. در این هنگام دریافتم »اگر همه چیز را از انسان بگیرند باز هم حتی در یک لحظه می تواند خوشبخت بماند و آن
همزمانیا ست که به محبوب خویش بیندیشد.«
ی چیزهای دیگری به جز عشق نیز وجود داشت که باعث می
ی خود فرار
ی زندگ
شد زندانیاز پوچیو پریشان روح
کند و به گذشته بازگردد، مانند صحبت از سیاست و اتفاقات روز، مذهب و برگزاری مراسمهای دعا که زندانیان
خود آن را ابداع میکردند، تخیل زیبای هنر مانند برگزاری نمایشهایی در زندان، طبیعت مانند نگاهی به
منظره غروب خورشید در البالی درختان بلند باواریا و حس شوخ طبعی.
ر وحیهی شوخ طبعی
شوخی یکی از ابزارهای روح برای حفظ جان محسوب میشد، کوشش در برانگیختن طبع بذلهگویی به خاطر
تحمل شرایط سخت زیستن در اردوگاه بود. میتوان گفت در چنین شرایطی یک رخداد کوچک میتواند روح
انسان را سرشار از شادمانی سازد.
کسانی که ناگهان از زیر فشار روحی در آمدند پس از آزادی در خطر شدید قرار گرفتند به عنوان مثال کسانی که
پس از آزادی گمان میکردند میتوانند هر کاری میخواهند انجام دهند اکنون آنها ستمگر شده بودند و نه
ستم دیده.
عالوه بر تغییر اخالقی دو تجربه دیگر نیز شخصیت زندانی آزاد شده را تهدید میکرد:
۱ .تلخکامی زندگی پس از آزادی | ۲ .سرخوردگی پس از بازگشت به زندگی گذشته
تلخی زندگی چند عامل داشت برای مثال وقتی زندانی به شهر خود باز میگشت بسیاری از دوستانش او را به
سردی و سختی میپذیرفتند و در واقع درکی درست از او نداشتند. اما سرخوردگی! بسیاری از زندانیان
مشاهده کردند که دیگر کسی در انتظار آنها نیست. کسی که گمان میکرد در نهای ت رنج کشیدن است تازه
میفهمید باید همچنان درد بکشد، حتی بیشتر از گذشته!
بخش دوم
معنای اساسی لوگوتراپی
لوگو از کلمه یونانی به نام لوگوس درست شده که »معنا« را اطالق میکند. از این رو فرانکل برای نظریه خود
نام لوگوتراپی را در نظر گرفته است.
لوگوتراپی کمتر از روانکاوی، گذشته را مورد توجه قرار میدهد و برای دروننگری هم ارزش چندانی قائل نیست
بلکه بیشتر به آینده، وظیفه، مسئولیت، معنا و هدف توجه دارد که بیمار باید زندگی خود را صرف آن کند.
بر اساس لوگوتراپی معنا را به سه طریق میتوان دریافت کرد:
۱_انجام کاری شایسته | ۲ _تجربه و درک ارزش واال | ۳_تحمل درد و رنج
مفهوم ناکامی وجودی
انسان میتواند با ناکامی همراه باشد که در لوگوتراپی به آن ناکامی وجودی میگویند اما کلمه وجود، سه
معنی به همراه دارد:
۱_خود وجود | ۲_معنای وجود | ۳_تالش انسان برای درک مفهوم واقعی در زندگی شخصی.
ناکامی وجودی همینطور میتواند باعث به وجود آمدن روانرنجوری شود که آن را اندیشه زاد یا نئوژنیک
مینامیم.
پویایی اندیشهای
کوشش انسان در پی یافتن معنای زندگی خود ممکن است به جای یافتن تعادل، دچار هیجان و تنش شود
که البته بهداشت روان تا اندازهای به تنش نیاز دارد.» تنش برای پر کردن شکاف بین آنچه هست و آنچه باید
بشود.«
این تالش و تنش را پویایی اندیشهای مینامد.
خال وجودی
ی مشکل دیگری که بیماران امروزی از آن رنج می بی
برند، احساسکل معنی بودن زندگی است که دکتر فرانکل
به آن حالت، خالء وجودی و یا پوچی زندگی میگوید.
لوگوتراپی و درمان ترس
لوگوتراپی برای اختالالتی از جمله ترسهای حقیقی و عصبی هم روشهای مخصوصی را ارائه می کند. برای
مثال در بیماری که درست از آن چیزی که وحشت دارد همان بر سرش میآید! » روزی پزشک جوانی نزد من آمد
و گفت از عرق کردن هراس دارد و این اضطراب باعث میشود که فوق العاده عرق کند. من به او پیشنهاد دادم
هر وقت که دارد عرق میکند سعی کند به جای ترس و شرمندگی، به مردم نشان دهد تا چه اندازه میتواند
عرق کند.« این مفهوم در لوگوتراپی قصد متضاد نام دارد، در واقع در این روش قصد متضاد جایگزین دلشوره
و ترس بیمار میشود.
سخن پایانی کتاب
دکتر فرانکل در انتها بار دیگر بر آزادی انتخاب انسان اشاره دارد و مینویسد
»امکانی وجود ندارد که بتواند همه آزادیهای انسان را بگیرد و انسان را طوری مهار کند که هیچ گونه آزادی
حتی اگر اندک باشد هم برای او باقی نگذارد.«
»در اردوگاه کار اجباری ما انسانهایی را مشاهده میکردیم که رفتار آنها همانند درندگان بود و برخی دیگر
چون قدیس! انسان توان هر دو خصوصیت را در خود دارد. اینکه کدام را برمیگزیند و چه معنایی را دنبال
میکند بستگی به تصمیمی دارد که خود فرد میگیرد نه شرایطی که در آن زیست میکند.«
اما معنا و انتخاب شما چیست؟
چه چیزی باعث میشود چشمانتان برق و قلبتان سریعتر بزند؟