چوبی که پینوکیو از آن ساخته شد، بشریت نام داشت.
(بندتو کروچه)
داستان پینوکیو را همه تان شنیده اید …
ژپتو (ژوپیتر) عروسکی چوبی می سازد شبیه عروسک های خیمه شب بازی ، ولی فراموش می کند نخ های آن را نصب کند و این عروسک به نوعی صاحب اختیار می شود (پیکنو به زبان لاتین یعنی دم بریده) …
وقتی ژپتوی پیر می خوابد پری مهربان به سراغ پینوکیو می آید و به او جان می دهد. (شب، تاریکی و پری مهربان ماهیت مادینه روانی یا آنیمایی دارند و معنای کلمه آنیما نیز جان یا حیات است).
این گونه است که وقتی ژپتوی پیر از خواب برمی خیزد عروسک ناتمام خود را می بیند که از در و دیوار بالا می رود و کارگاه نجاری اش را به هم می ریزد … ژپتو پسرکی سر به راه می خواهد؛ بنابراین برای پینوکیو کیف و کتاب و کفش و کلاه می خرد و او را روانه مدرسه می کند ، اما در راه مدرسه روباه مکار و گربه نره در کمین کودکانند … (گربه نره نماد غریزه است و روباه نماد طمع)
روباه و گربه بارها پینوکیو را فریب می دهند : یک بار با وسوسه سیرک، یک بار با وسوسه شهر بازی ، یک بار با طمع جنگلی که در آن پول ها را می کارند و درخت پول سبز می شود و پینوکیو در این مسیر بارها هر چه دارد می بازد و به صفر می رسد …
چه خوش آن قماربازی که بباخت هر چه بودش
بنماند هیچش الا هوس قمار دیگر …!
نقطه اوج داستان هنگامی است که پینوکیو با مدد فرشته مهربان از فریب روباه و گربه رهایی می یابد و به خانه برمی گردد ، اما ژپتو را در خانه نمی یابد و بناچار برای یافتن گمشده اش به سفری دیگر روی می آورد ، سفری دریایی (دریا هم نماد پوزیدون است که سایه زئوس/ژوپیتر است و هم نماد ناخودآگاهی).
پینوکیو در این سفر یونس وار به شکم ماهی فرو می رود ( ماهی نماد ظلماتی است که خضر آب حیات را در آن می یابد ، و سیری انفسی پس از سیر آفاقی را نشان می دهد)
و این بار پینوکیو با پدر به خانه برمی گردد و از خلقت خود فراتر می رود و «انسان» می شود …!
👌