کمی با چخوف

داری می‌بینی و می‌شنوی که چه‌طور تو روز روشن دروغ می‌گویند، و درست هم به‌خاطر آن‌که دروغهاشان را تحمل می‌کنی، احمق فرضت می‌کنند؛ نهایت خفت و حقارت را تحمل می‌کنیم و عاجزیم روراست بگوییم آدمهای اصیل و آزاده را قبول داریم. دست آخر خودمان هم دروغ می‌گوییم و لبخند هم می‌زنیم! همه اینها به‌خاطر چیه؟ به‌خاطر یک لقمه نان و یک گوشه گرم؛ به‌خاطر مقام و شغل ناچیزی که یک پاپاسی هم ارزش ندارد. نه، نمی‌شود، دیگر این‌طوری نمی‌شود زندگی کرد!

#ِآنتون_چخوف

 

 

در زندگیِ واقعی، آدم ها هر روز و هر ساعت به هم شلیک نمی کنند. خودشان را حلق آویز نمی کنند یا اظهار عشق نمی کنند همه وقت و همه ساعت حرف های پُر معنا و پُر مغز نمی زنند. آدم‌ ها بیشتر گرفتار ِخوردن، نوشیدن، و زدنِ حرف های احمقانه، پوچ و بیهوده هستند و این ها همان چیزهایی است که باید روی صحنه نمایش داده شوند. باید نمایشنامه هایی نوشت که در آن ها آدم ها می آیند، می روند، راجع به هوا حرف می زنند و ورق بازی می کنند. زندگی باید همانطوری نشان داده شود که واقعاً هست و آدم ها طوری که واقعاً هستند، نه رفیع و متعالی و اغراق آمیز. آنچه در صحنه به نمایش در می آید باید هم پیچیده و هم ساده باشد، درست همانطوری که در زندگی هست. مردم غذایشان را می خورند، آری غذایشان را می خورند، و یا شادند و خوشبخت و راحت زندگیِ شان را می کنند یا زندگیِ شان فرو می پاشد و در هم می‌ریزد.

از میان نامه ها
#آنتون_چخوف

 

 

پول، آدم را تبدیل به موجود غریبی می‌کند… یک‌روز در ایستگاه راه‌آهن داشتم چارپایانی که برای فروش آورده بودم را نگاه می‌کردم، که ناگهان خریدارِ آن‌ها افتاد زیر قطار و یک پایش قطع شد. ما او را بلند کردیم، خون فواره می‌زد و دیدن این صحنه وحشتناک بود. اما خودِ او مدام می‌خواست تا پای بریده شده را برایش پیدا کنند، چون می‌ترسید مبادا صد روبلی که در چکمه‌اش داشت گُم بشود.

#آنتون_چخوف
– تمشک تیغ‌دار

 

 

اگر می‌توانستم برای خودم انگشتری با نوشته ای بر روی آن سفارش دهم احتمالاً این عبارت را انتخاب می‌کردم؛ “هیچ چیز نمی‌گذرد.”

من معتقدم که هیچ چیز بدون این که اثری از خود به جای بگذارد، نمی‌گذرد. و هر قدم کوچکی که بر می‌داریم، بر حال و آینده ما بسیار اثر گذار است.

📒 زندگی من
#آنتون_چخوف

/■ اكثريت عظيم روشنفكرانى كه مى‌شناسم در جست‌وجوى چيزى نيستند و هيچ كارى نمى‌كنند و به درد كارى نمى‌خورند. همه‌شان بد تحصيل كرده‌اند، به طور جدى مطالعه نمى‌كنند، درباره‌ى علوم فقط پرحرفى مى‌كنند، از هنر هم كم سر در مى‌آورند. همه‌شان خودشان را مى‌گيرند و با قيافه‌ى جدى، گنده‌گويى و فلسفه‌بافى مى‌كنند؛ حال آن كه پيش چشمشان كارگرها غذا ندارند و چهل نفرى در يك اتاق نامناسب مى‌خوابند، توى ساس و تعفن و گند و رطوبت و ناپاكى اخلاقى مى‌لولند…
پر واضح است كه همه‌ى حرف‌هاى قشنگ‌مان فقط براى آن است كه سر خودمان و ديگران شيره بماليم.

👤 #آنتون_چخوف
📚 #باغ_آلبالو

 

 

اگر می‌توانستم برای خودم انگشتری با نوشته ای بر روی آن سفارش دهم احتمالاً این عبارت را انتخاب می‌کردم؛ “هیچ چیز نمی‌گذرد.”

من معتقدم که هیچ چیز بدون این که اثری از خود به جای بگذارد، نمی‌گذرد. و هر قدم کوچکی که بر می‌داریم، بر حال و آینده ما بسیار اثر گذار است.

📒 زندگی من
#آنتون_چخوف

:
من تمام کتاب های شما را حقیر شمرده و تمام حکمت ها و برکات دنیوی شما را ناچیز و تمام اشیائی را که در این دنیا است بیهوده و بی فایده می دانم و تمام اینها اشیائی جز وسایل گول زدن و فریفتن انسان چیزهای دیگری نیستند.
شما به عقل و ثروت و جمال و مقام مباهات می کنید؛ ولی تمام اینها چیزهای بیهوده می باشند و وقتی دست مرگ به طرف شما دراز شد، و نیستی با قیافه ی هولناک به شما روی آورد، هیچ یک از اینها نمی توانند از شما دفاع کنند.

#آنتون_چخوف
#شرط‌بندی
#ترجمه_صادق_هدایت

 

 

 

هیچ‌ نیمه‌ی گمشده‌ای وجود ندارد!
تنها چیزی که وجود دارد تکه‌هایی از زمان است که در آن‌ها ما با کسی، حال خوشی داریم.
حالا ممکن است سه دقیقه باشد، دو‌ روز، پنج سال یا همه‌ی عمر…

#آنتون_چخوف

:
‍ من پیش خودم تصور می کردم که روی هم رفته چقدر اشخاص راضی وجود دارند و چه تودهٔ بی شماری را تشکیل می دهند.

به این زندگی نگاه بکنید ، کناره گیری و تن پروری زورمندان ، نادانی ناتوانان و شباهت آن ها با جانوران ، به دور یک زندگی مسکنت آمیز و دور از حقیقت زیست می کنند و با فساد ، شرابخواری و دروغ به سر می برند . با وجود همهٔ این ها در همهٔ خانه ها ، در کوچه ها ، چه خاموشی و چه آرامشی!

میان پنجاه هزار مردم شهر ، یک نفر پیدا نمی شود که فریاد بزند و ناسزا بگوید.
می بینم می روند به بازار ، روز می خورند ، شب را می خوابند ، حرف های بی مزه به هم می زنند ، زناشویی می کنند ، پیر می شوند ، با چهرهٔ گشاده مرده های خودشان را به گور می سپارند .

ولی آن هایی که درد می کشند ما نمی بینیم ، ما نمی شنویم و آن چه در زندگی ترسناک است می گذرد و کسی نمی داند که کجا در پس پرده پنهان است.

👤 #آنتون_چخوف
📚 #تمشک_تیغ_دار
■ ترجمه #صادق_هدایت

 

 

 

کار غلطیه که کسی رو بخاطر عاشق شدن یا ترک معشوق سرزنش کنیم. عشق و نفرت که دست خود آدم نیست!

📙 دوئل
#آنتون_چخوف

سیاوش س:
اگر می‌توانستم برای خودم
انگشتری با نوشته‌ای بر روی آن
سفارش دهم احتمالاً این عبارت را انتخاب می‌کردم؛

“هیچ چیز نمی‌گذرد.”

من معتقدم که هیچ چیز
بدون این که اثری از خود
به جای بگذارد، نمی‌گذرد.
و هر قدم کوچکی که برمی‌داریم،
بر حال و آینده ما بسیار اثرگذار است.

📕 زندگی من
#آنتون_چخوف

 

 

مردمی که حرفه‌شان با رنج و بدبختی دیگران ارتباط دارد، مثل قضات، ماموران پلیس و دکترها با گذشت زمان در اثر عادت چنان آبدیده می‌شوند که اگر خودشان هم دلشان بخواهد، نمی‌توانند با ارباب‌رجوعشان رفتار غیررسمی داشته باشند؛ از این نظر هیچ فرقی با دهقانی ندارند که در حیاط پشتی گوسفند و گوساله سر می‌بُرد و اصلا متوجه خون نمی‌شوند. در رفتار رسمی و فاقد احساس هم برای محروم کردن یک انسان بی‌گناه از کلیه حقوق اجتماعی و محکوم کردنش به اعمال شاقه، قاضی فقط به یک چیز احتیاج دارد: زمان. فقط زمانی برای رعایت بعضی تشریفات که بابت آنها به قاضی مواجب می‌دهند، و بعد همه چیز تمام است.

📕اتاق شماره ۶
#آنتون_چخوف
.

هیچ نیمه‌ی گمشده‌ای وجود ندارد!
تنها چیزی که وجود دارد
تکه‌هایی از زمان است که در آن‌ها ما با کسی
حال خوشی داریم.
حالا ممکن است سه دقیقه باشد،
دو روز، پنج سال… یا همه‌ی عمر…

📚 زندگی‌من
#آنتون_چخوف

 

 

اكثريت عظيم روشنفكرانى كه مى‌شناسم در جست‌وجوى چيزى نيستند
و هيچ كارى نمى‌كنند و به درد كارى نمى‌خورند.
همه‌شان بد تحصيل كرده‌اند،
به طور جدى مطالعه نمى‌كنند،
درباره‌ى علوم فقط پر حرفى مى‌كنند،
از هنر هم كم سر در مى‌آورند.
همه‌شان خودشان را مى‌گيرند و با قيافه‌ى جدى، گنده‌گويى و فلسفه‌بافى مى‌كنند؛
حال آن كه پيش چشمشان كارگرها غذا ندارند و چهل نفرى در يك اتاق نامناسب مى‌خوابند،
توى ساس و تعفن و گند و رطوبت و ناپاكى اخلاقى مى‌لولند …

پر واضح است كه همه‌ى حرف‌هاى قشنگ‌مان فقط براى آن است كه سر خودمان و ديگران شيره بماليم.

#آنتون_چخوف
باغ آلبالو

 

 

#آنتون_چخوف در سال ۱۹۰۱
زادروز
۲۹ ژانویه ۱۸۶۰
تاگانروگ، جنوب روسیه
درگذشت
۱۵ ژوئیه ۱۹۰۴
چشمهٔ آب معدنی بادِن‌وایلر در آلمان
آرامگاه
گورستان صومعهٔ نووو-دویچی، مسکو
ملیت
روسی
پیشه
پزشک
سال‌های فعالیت
۱۹۰۴–۱۸۸۰
سبک
امپرسیونیسم
همسر
اولگا کنیپر
والدین
پاول یگوروویچ
یوگنیا یاکاولونا ماروزاوا
آنتون پاولوویچ چِخوف (به روسی: Анто́н Па́влович Че́хов)‏ (زادهٔ ۲۹ ژانویهٔ ۱۸۶۰ در تاگانروگ – درگذشتهٔ ۱۵ ژوئیهٔ ۱۹۰۴) داستان‌نویس و نمایش‌نامه‌نویس برجستهٔ روس است. او در زمان حیاتش بیش از ۷۰۰ اثر ادبی آفرید.

‍ آغاز نویسندگی

چخوف در نیمهٔ سال ۱۸۸۰ تحصیلات دانشگاهی خود را در رشتهٔ پزشکی در دانشگاه مسکو آغاز کرد. در همین سال نخستین مطلب او چاپ شد برای همین این سال را مبدأ تاریخی آغاز نویسندگی چخوف برمی‌شمارند. چخوف در نامه‌ای به فیودور باتیوشکوف می‌نویسد: «نخستین تکهٔ ناچیزم در ۱۰ تا ۱۵ سطر در نشریهٔ «دراگون فلای» در ماه مارس یا آوریل ۱۸۸۰ درج شد. اگر آدم بخواهد مدارا کند و این نوشتهٔ ناچیز را آغازی به‌حساب بیاورد، بنابراین سالگرد (بیست و پنج سال نویسندگی) من زودتر از ۱۹۰۵ فرا نخواهد رسید.» آنچه چخوف به آن اشاره می‌کند در واقع داستان کوتاهی است به نام «نامهٔ ستپان ولادیمیریچ اِن، مالک اهل دُن، به همسایهٔ دانشمندش، دکتر فریدریخ» که در مجلهٔ سنجاقک شمارهٔ ۱۰ منتشر شد. او در سال‌های ۱۸۸۰ تا ۱۸۸۴ علاوه برآموختن پزشکی در دانشگاه مسکو با نام‌های مستعاری مانند: آنتوشا چخونته، آدم کبدگندیده، برادر برادرم، روور، اولیس… به نوشتن بی‌وقفهٔ داستان و طنز در مجله‌های فکاهی مشغول بود و از درآمد حاصل از آن زندگی مادر، خواهر و برادران‌اش را تأمین می‌کرد. او در ۱۸۸۴ به عنوان پزشک فارغ‌التحصیل شد و در شهر واسکرسنسک، نزدیک مسکو، به طبابت پرداخت. اولین مجموعه داستان‌اش با نام قصه‌های ملپامن در همین سال منتشر شد و اولین نقدها دربارهٔ او نوشته شد. در دسامبر همین سال هنگامی که چخوف ۲۴ساله بود اولین خلط‌های خونی که نشان از بیماری مهلک سل داشت مشاهده شد.

‍ ‍ چخوف در ۱۶ ژوئن ۱۹۰۴ به‌همراه همسرش اولگا کنیپر برای معالجه به آلمان استراحت‌گاه بادن ویلر رفت. در این استراحت‌گاه حال او بهتر می‌شود اما این بهبودی زیاد طول نمی‌کشد و روزبه‌روز حال او وخیم‌تر می‌شود. اولگا کنیپر در خاطرات خود شرح دقیقی از روزها و آخرین ساعات زندگی چخوف نوشته‌است. ساعت ۱۱ شب حال چخوف وخیم می‌شود و اولگا پزشک معالج او، دکتر شورر، را خبر می‌کند. اولگا در خاطرات‌اش می‌نویسد: «دکتر او را آرام کرد. سرنگی برداشت و کامفور تزریق کرد؛ و بعد دستور شامپاین داد. آنتون یک گیلاس پر برداشت. مزه‌مزه کرد و لبخندی به من زد و گفت «خیلی وقت است شامپاین نخورده‌ام.» آن را لاجرعه سرکشید. به آرامی به طرف چپ دراز کشید و من فقط توانستم به سویش بدوم و رویش خم شوم و صدایش کنم. اما او دیگر نفس نمی‌کشید. مانند کودکی آرام به خواب رفته بود.» و این ساعات اولیه روز ۱۵ ژوئیهٔ ۱۹۰۴ بود.

آنتون چخوف و همسرش اولگا کنیپر در ماه عسل به سال ۱۹۰۱

«به‌نظرش رسید که ابلیس با آن دو چشم ارغوانی به او می‌نگرد، آن نیروی ناشناخته‌ای که روابط متقابلِ آدم‌های قوی و ضعیف را به وجود می‌آورد، به او می‌نگرد. اشتباه ابلهانه‌ای که هیچ‌کس نمی‌تواند به اصلاح آن دست بزند. آدم‌های قوی آدم‌های ضعیف را از میدان به در می‌کنند و این قانون طبیعت است. این موضوع تنها در مقالات روزنامه‌ها یا کتاب‌های درسی بچه‌های دبستانی قابل درک است و پذیرفتنی است. اما در آن بلبشویی که نامش زندگی است، در آن کلاف سر در گمِ مسائلِ مبتذل زندگی، که روابط انسانی بر اساس آن‌ها شکل می‌گیرد، قانونی وجود ندارد؛ هرچه هست پوچیِ منطقی است. انسان‌های قوی و ضعیف در برابر نیروی قاهر و ناشناخته‌ای که بیرون از زندگی و بیگانه با انسان است سر تسلیم فرود می‌آورند، و هر دو دسته به طور یکسان قربانی روابط متقابل یکدیگر می‌شوند.»

🖋 #آنتون_چخوف 📚 بهترین داستان‌های کوتاه. ترجمهٔ احمد گلشیری (۱۳۹۸). چاپ دوازدهم. تهران: انتشارات نگاه. صفحهٔ ۴۷۲.
کانال رمان‌خوان.

هر ابلهی می‌تواند با بحران مقابله کند، این زندگی روزمره است که تو را نابود می‌کند.

#آنتون_چخوف

هیچ‌ نیمه‌گمشده‌ای وجود ندارد.
تنها چیزی که وجود دارد تکه‌هایی از زمان است که در آن‌ها ما با کسی حال خوشی داریم.
حالا ممکن است سه دقیقه باشد، دو‌ روز، پنج سال یا همه‌ی عمر…

#آنتون_چخوف
زندگی من و دو داستان دیگر

هیچ‌ نیمه‌گمشده‌ای وجود ندارد.
تنها چیزی که وجود دارد تکه‌هایی از زمان است که در آن‌ها ما با کسی حال خوشی داریم.
حالا ممکن است سه دقیقه باشد، دو‌ روز، پنج سال یا همه‌ی عمر…

#آنتون_چخوف
زندگی من و دو داستان دیگر

 

 

 

#برش_کتاب

هیچ‌ نیمه‌گمشده‌ای وجود ندارد. تنها چیزی که وجود دارد تکه‌هایی از زمان است که در آن‌ها ما با کسی حال خوشی داریم. حالا ممکن است سه دقیقه باشد، دو‌ روز، پنج سال یا همه‌ی عمر…

#زندگی_من_و_دو_داستان_دیگر
#آنتون_چخوف

📚

اصلا فکر کردن به عدالت هم مسخره است، وقتی جامعه هر خشونتی را یک ضرورت عاقلانه و هدفدار می‌شمرد و هر رحم و شفقتی، مثلا حکم تبرئه، به غلیان احساس نارضایتی و انتقام‌جویی منجر می‌شود.

📖 #اتاق_شماره_۶
✍🏻 #آنتون_چخوف

🍃

انسان فرهیخته برای جلبِ ترحم خود را خوار نمی‌کند. بر تار قلب دیگران زخمه نمی‌زند تا مگر بر حال او رقت آورند و با او بر سرِ لطف آیند. هرگز نمی‌گوید «مرا نمی‌فهمند» یا «قدر مرا نمی‌شناسند»، زیرا که این‌ها جلبِ اندکی توجه به بهای بسیار است، فرومایگی و ابتذال و تقلب است.

#آنتون‌‌_چخوف

انسان فرهیخته برای جلبِ ترحم خود را خوار نمی‌کند. بر تار قلب دیگران زخمه نمی‌زند تا مگر بر حال او رقت آورند و با او بر سرِ لطف آیند. هرگز نمی‌گوید «مرا نمی‌فهمند» یا «قدر مرا نمی‌شناسند»، زیرا که این‌ها جلبِ اندکی توجه به بهای بسیار است، فرومایگی و ابتذال و تقلب است.

#آنتون_چخوف

ساعت دروغ می‌گوید! زمان دور یک دایره نمی‌چرخد!

زمان بر روی خطی مستقیم می‌دود و هیچ‌گاه، هیچ‌گاه، هیچ‌گاه باز نمی‌گردد. ایده ساختن ساعت به شکل دایره، ایده جادوگری فریبکار بوده است!

ساعت خوب، ساعت شنی است! هر لحظه به تو نشان می‌دهد که دانه‌ای که افتاد دیگر باز نمی‌گردد. و به یادمان می‌آورد که زمان «خط» است نه «دایره» و زمان رفته دیگر باز نمی‌گردد. نه افسوس، نه اصرار، بر اين خط بی‌انتها تاثيری ندارد…

تفسيرش بماند برای اهلش…
همين!
فریبی که ما را خرسند می‌کند بیش از صد حقیقت برای ما ارزش دارد…

📕 تمشک تیغ‌دار
#آنتون_چخوف

.
‏زندگی همین‌طوری دارد از لای انگشتان‌مان می‌ریزد؛
‏این های و هوی زندگی نیست؛
‏من احساس می‌کنم چیزی مصنوعی را تجربه می‌کنم؛ در حالی که زندگی واقعی دارد از کنارم رد می‌شود…

📓دلبند عزیزترینم
#آنتون_چخوف

اگر می‌توانستم برای خودم انگشتری با نوشته‌ای بر روی آن سفارش دهم احتمالاً این عبارت را انتخاب می‌کردم؛ “هیچ چیز نمی‌گذرد.”

من معتقدم که هیچ چیز بدون این که اثری از خود به جای بگذارد، نمی‌گذرد. و هر قدم کوچکی که برمی‌داریم، بر حال و آینده ما بسیار اثرگذار است.

📕 زندگی من
#آنتون_چخوف

در زندگیِ واقعی، آدم ها هر روز و هر ساعت به هم شلیک نمی کنند. خودشان را حلق آویز نمی کنند یا اظهار عشق نمی کنند همه وقت و همه ساعت حرف های پُر معنا و پُر مغز نمی زنند. آدم‌ ها بیشتر گرفتار ِخوردن، نوشیدن، و زدنِ حرف های احمقانه، پوچ و بیهوده هستند و این ها همان چیزهایی است که باید روی صحنه نمایش داده شوند. باید نمایشنامه هایی نوشت که در آن ها آدم ها می آیند، می روند، راجع به هوا حرف می زنند و ورق بازی می کنند. زندگی باید همانطوری نشان داده شود که واقعاً هست و آدم ها طوری که واقعاً هستند، نه رفیع و متعالی و اغراق آمیز. آنچه در صحنه به نمایش در می آید باید هم پیچیده و هم ساده باشد، درست همانطوری که در زندگی هست. مردم غذایشان را می خورند، آری غذایشان را می خورند، و یا شادند و خوشبخت و راحت زندگیِ شان را می کنند یا زندگیِ شان فرو می پاشد و در هم می‌ریزد.

از میان نامه ها
#آنتون_چخوف

آنتون پاولوویچ چخوف:
اهل روسیه متولد 29 ژانویه 1860 (حدود یک سال قبل از آزادی سرف ها(دهقان های وابسته به زمین روسیه)) در بندر کوچک تاگانروگ که پدرش پاول یگوروویچ که برده بدنیا آمده بود و مردی سختگیر و بسیار مذهبی بود در آنجا مغازه خواربارفروشی داشت.
مادرش یوگنیا یاکاولونا ماروزاوا زنی زیبا و آرام بود که پدرش تاجر پارچه بوده و چخوف چهار برادر و یک خواهر نیز داشت.
چخوف پزشک، داستان نویس، طنز نویس و نمایش نامه نویس بوده و بیش از 700 اثر ادبی دارد به گونه ای که اورا مهم ترین داستان کوتاه نویس تاریخ میدانند.
وی از جوانی مبتلا به سل میشود و با الگا کنیپر ازدواج میکند و در نهایت در 15 ژوئیه سال 1904 (44 سالگی) در چشمه آب معدنی بادن وایلر در آلمان بدلیل خونریزی مغزی جان میسپارد و در روسیه دفن میشود.

#آنتون_چخوف #آنتون_پاولوویچ_چخوف #چخوف #پاول_یگوروویچ #یوگنیایاکاوالوناماروزاوا #پزشک #طنزنویس #نمایش_نامه_نویس #داستان_کوتاه #داستان_نویس #ژانویه #ژوئیه #تاگانروگ #روسیه #بادن_وایلر #آلمان #الگاکنیپر

دیدگاه خود را بنویسید:

آدرس ایمیل شما نمایش داده نخواهد شد.

فوتر سایت