حکایت

*حکایتی از ادبیات فاخر ایرانی*

گويند: روزی، زنی كه يتيم دار بود به نزد قائم مقام، صاحب كتاب منشئآت و وزير محمد شاه آمد و گفت: زنی هستم كه يتيم دارم و غذا برای فرزندان يتيم خويش مي‌خواهم.

قائم مقام نام او را پرسيد و آن زن گفت: نامم «مرجمك» است.(مرجمك در ترکی به معنی عدس است)

قائم مقام، قلم به دست گرفت و نگاشت:

انباردار :

*ارزنی آمد مرجمك نام، گندمگون، ماش فرستاديم نخود آمد برنجش دهيد كه برنج است.*

به این معنے که :

اگر زنی گندم گون پیش شما آمد که نامش مرجمک بود ، خود سر نیامده بلکه ما فرستادیم ، به او برنج دهید که در سختی و تنگ دستی است .

همان گونه كه می بينيد در اين عبارت از نام شش قلم حبوبات ( ارزن، مرجمک، گندم، ماش، نخود، برنج ) ایجاز گونه استفاده شده و هر یک در معنای ديگری .

😍😍😍 چقدر لذت بخش هست مطالعه و کاوش در ادبیات غنی کشورمان 💐

  ارزنی آمد ( اگر زنی آمد)

ماش فرستادیم (ما او را نزد شما فرستادیم )

نخود آمد ( خودسر نیامد)

برنج است ( به رنج هست درسختی وتنگدستی است )

گندمگون (به رنگ گندمگون )

مرجمک ( کوفته دال عدس )

دیدگاه خود را بنویسید:

آدرس ایمیل شما نمایش داده نخواهد شد.

فوتر سایت