📚آدم وقتی یک سیب را گاز میزند و از بو و مزهاش کیف میبرد چه لازم دارد که پشت جعبه آینه باشد برای نمایش به دیگران که آی سیب خوردهام. کتاب چاپ میکنی و قصه مینویسی برای کیفِ خودت. همین فیلم میسازی برای کیفِ خودت و بعد برای نشاندادنش و اینکه بدانند چگونه کارهای دیگر هم میشود کرد و چیزهای دیگری هم میشود گفت. حتی تالار نمایش اجاره میکنی و آن را نمایش میدهی، و کیف میکنی که «آب در خوابگه مورچگان» ریختهای. اصلاً انتظار تصویب و تائید نداری. نفسِ کار، اصلِ کار است. اگر با دیگران فرقی داری چرا از دیگران تائید بخواهی، یا تائید دیگران را ارزش بدهی.
📚در تاریخ یا تاریکیهای سنت جستوجو کردن تنها برای حذر از کثافت و گمراهی باید باشد. تنها به خاطر پرهیز از تکرار نادرستیها، و نه ستودن و دلبستن به یک قدیس یا قلدر، یا قالتاق؛ نه جستن یک چالۀ بهظاهر دنج تا خود را به آسودگی در آن بیندازی برگردی به امن کاهل بطن و رحم تا بگویی به خانۀ خاص خودم رسیدهام دیگر.
نامه به سیمین/ابراهیم گلستان
📚قانون راستین عقل است… ارزش آن همه جایی است. ثابت و ابدی است. امرها و نهیهایش را آدمهای نیک به کار میبرند و آنها که زیر نفوذ آن نیستند بدانند هر کوششی برای در گذشتن از این قانون یا لغو کردن جزئی از آن گناهکاری است. منسوخ کردن کلی آن غیر ممکن است. ما برای ترجمه و تشریح آن به هیچکس نیازی نداریم جز به خودمان. نمیشود یک قانون در رم باشد و یکی در آتن، یا یکی حالا و یکی بعدها، بلکه همه ملتها در هر زمان زیر سلطۀ آناند که قانونی است تغییرناپذیر و همیشه ماندگار.
نامه به سیمین/ابراهیم گلستان
📚کارم یک کار ساده بود-به تنهایی. این کار شخصی من نوشتن بود. حرفم در این زمینه با خودم این بود که آزادی را اگر دستکم در خودم نگاه دارم دیگر کجاست آزادی؟ جز آنچه در درون دارم برای گفتن یا نشاندادن؟ حتی اگر برای دیگران باشد. جز آنچه حس میکنم یا معتقد هستم چرا یا چه چیز باید گفت؟ هرگاه هم به غیر حس و اعتقاد بگویم در این صورت یا مطلقاً نفهم و اسیرم یا دروغ میگویم.
نامه به سیمین/ابراهیم گلستان
📚کوچک را چه بهتر است نمو دادن، به رشد رساندن، نه حفظ کوچیکیاش تا بهتر ممکن شود که دمخورت باشند، نه بس کردن با کوچکیاش تا مثل این درختهای «بونسائی» ژاپن برای روی طاقچه و زینت اتاق پذیراییات باشند. بی سایبان و میوه و بی جا، برای یک پرنده که بر روی شاخههایش بخواند
نامه به سیمین/ابراهیم گلستان
📚📚وقتی نمیدانی، باید ببینی این ندانی را، آگاه باشی به این ندانستن. با ندانستن خو نباید کرد. وانمود به دانستن سدّ پیشِ فهم بستن است. وانمود به دانستن، و نادانسته را درست شمردن، و نقش و زیور معلمی به خود بستن، آن هم برای دانشی که نداری، هر چند راضی کنندۀ غرور و نفس خام تو باشد اما چیزی نمیسازد جز تباهی عمر و فسادِ فرصت و بیهوده کردن نفس کشیدنهایت.
نامه به سیمین/ابراهیم گلستان
📚…اگر در جامعه فرد مطرح نباشد راحتتر میشود پدر آن جامعه را درآورد-با پول یا زور یا تهدید. و اگر تو جامعه خودت را به این ترتیب نگاه داری آن کس که میخواهد دست روی آن بیاندازد از همین وضع که تو ایجاد کردهای برای خود بهره خواهد گرفت. اما اگر قرار است جامعهای بر پای خود محکم بایستد و دموکراسی به صورت عملی بر آنان حکومت کند، باید حکومت و وضع گلهداری که در آن مردم را باید هخ! کرد و راند از میان برود. هر چه به مردم غذای فکری از سنخ خرکردن و احمقنگهداشتن و دور نگاهداشتن از روشنی و روشنیِ فکر بدهی، و بهجای فهم تعویذ و طلسم و خزعبلات تارعنکبوتگرفته بدهی کمک کردهای که مردم گله بمانند.
نامه به سیمین/ابراهیم گلستان
📚وقتی نمیدانی اما به خود بگویی که میدانی خود را خر کردهای، پیداست. اما القاء اگر کنی به دیگران که میدانی، و ادعا کنی که داری به آنها میآموزی، این دیگر به خود فریبدادن نیست، این خیانت است به آن دیگرانِ دستوپابسته.
ارشاد بی آنکه خود را به رشد رسانی؟ مرشد بودن جداست از مرید جمع آوردن. کوشش برای فهم هم فرق دارد با ناخن زدن به آنچه به شکل تصادفی به گوشت آمده باشد.
نامه به سیمین/ابراهیم گلستان