چهارشنبه
بعد از چندین سال تصمیم گرفتیم بریم پارک جنگلی گلستان
دوستام به اشتباه میگفتن جنگل گلستان
آخرین باری که رفتیم خیلی سرسبز و زیبا بود
یادمه صدای آب واقعا دلنشین بود
و زن و مردان روستایی توی جاده تمشک و ماهی میفروختن
تقریبا رسیده بودیم
پدرم گفت یکم دیگه میرسیم به رودخونه
یکم دیگه میرسیم
یکم دیگه….
رسیدیم به آخر جاده
به خودمون اومدیم متوجه شدیم رودخانه کاملا خشک شده بود
از ماشین پیاده شدیم
مادرم گفت به جای صاف پیدا کنین که بشینیم
هرچی چشم چرخوندیم
نه جای صاف پیدا شد
نه تمیز
درختان خشک شده بودن
روی زمین پر از پلاستیک و پوست میوه و چیپس و پفک و…
نگاهی به لب جاده انداختم دیدم
تصویر گراز و گذاشته و نوشته محل تردد گراز
به پدرم گفتم خدا راشکر گرازی اینجا نیست
و گزنه با دیدن و خوردن این همه زباله قطعا منقرض میشد
پدرم گفت ما باید تقوا داشته باشیم در همه چیز
تقوی یعنی پرهیزکاری ، پرهیز از تخریب و ضایع کردن همه نعمت های خدا
ما باید سعی کنیم محیط زیست رو تمیز نگه داریم از جنگل و رود و دریا و طبیعت و هرچی خدا به ما به امانت داده نگهداری کنیم
این تیم تقوا هست
عمل صالح یعنی هر کار خوبی که برای دیگران هم مفید باشه
نگهداری از طبیعت و کمک به حیوانات برای ادامه زندگی هم تقوا محسوب میشه….
پدرم صحبت میکرد و آرام آرام باهم پلاستیک ها و زباله ها رو جمع میکردیم
توی فکر بودم گفتم بابا بنظرت با این تمیزی من و شما اینجا تمیز میشه
ببین چقدر زباله ها زیادن
زمین نمیتونه نفس بکشه
بابام گفت قطره قطره دریا میشه شما توی دریا نون میریزی شاید ماهی ها اون و حتی نبینن
ولی قطعا خدا میبینه
شما کمی جمع کن
ان شالله یکی هم بعد از ما میاد و مقداری دیگه پاکسازی انجام میده
به خدا توکل کن
گفتم بله بابا جان خدا بزرگه
باهم خندیدیم