پنجشنبه
شب عید آقام امام رضا ع بود
دلم هوای حرم کرده بود
طبق رسم همیشگی حرم خطبه خوانی انجام میشه
گفتم تلویزیون و روشن کنم و خطبه خوانی و مولودی گوش کنم
تلویزیون و روشن کرد دیدم خادمین رو به روی هم نشستن
سبد گل هم وسط فرش گذاشتن
مردم هم پشت سرشون اجتماع کردن
خبری از خطبه و مولودی نبود
یکصدا باهم دعای توسل و میخوندن و اشک میریختن
مادرم و صدا زدم گفتم مامان چرا مردم گریه میکنن
مادرم داشت شام آماده میکرد
با پیاز تو دستش اومد
گفت خاک به سرم زیرنویس و بخون
نوشته رییس جمهور فرود سخت کرده برای سلامتیشون دعا کنیم
گفتم یعنی چی مامان؟ چرا خودشون رفتن؟ نمیشد یکی به نمایندگیشون میرفت ؟ نمیشد الان مثل قدیما روز عیدی تو حرم خادمی میکرد؟
مادرم با بغض جواب داد خوب مادرجان همینه فرق ایشون ، مرد خاکی هستن پشت میز نشین نیستن
پرسیدم مامان اگه خدایی نکرده کاریشون بشه چی؟
مادرم گفت در حال خدمت بودن و عزیز ترین و ارزشمند ترین داراییشون که جانشون بوده رو در راه خدا و مردم میدن
قطعا شهید هستن و با جدشون محشور میشن
دفاع از حقّ تا مرز شهادت، نشانهى صداقت در ايمان هست
پرسیدم ای وای پس بقیه سران مملکت چطور با این داغ کنار میان من که یه آدم عادی هستم دارم از اضطراب دستام میلرزه
مادرم گفت
مؤمنان واقعى پايبند عهد و پيمان خود با خدا هستند و هيچ چيز حتّى شهادت دوستان و عزيزان، روحيه آنان را تغيير نمىده
شهادت برخى مؤمنان، عامل عقب نشينى يا دلسردى ديگر مؤمنان نمىشه
(مؤمن با اينكه شهادت دوستان و عزيزان خود را مىبينن، باز خود در انتظار شهادتن
و برای خدا ایثار میکنن
گفتم مامان خدا کنه چیزی نشه اتفاقی نیوفته
بنده خدا دخترشون، مادرشون … رهبرمون
اشکهام و پاک کردم و
صدای تلویزیون و بلندتر کردم و هم صدای تلویزیون گفتم
یا وجیها عندالله…….