نوشته رادیوم 17

شنبه

چند وقتی بود سخت دنبال کار می‌گشتم

و پدرم مدام اصرار می‌کرد نذر امام رضا کن

منم با شک گفتم باشه به خاطر شما

نذر کردم اگر کارم درست بشه فلان هزینه و برم بدم به نذورات حرم امام رضا …

چند روزی گذشت و منم مدام میگفتم بابا یک چیزی گفت

مگه جور شدن کار با شرایط خوب به همین سادگیه؟…

بعد از گذشت هشت روز

از شرکت معتبری زنگ زدن گفتن فرمی که پر کردین بررسی شده و از شنبه بیاین سر کار

 

من مبهوت پشت تلفن خشکم زده بود

و بابا و نگاه میکردم که داشت صلوات امام رضا رو آرام زمزمه میکرد….

 

بابام گفت باید به قولت وفا کنی

همین چهارشنبه میری حرم و نذرت و ادا می‌کنی

گفتم بابا از کجا معلوم پولی که میدم بدن به حرم

از کجا معلوم خرج حرم بشه؟

 

بابام گفت نگو این حرفا رو

استغفرالله از خدا بترس … به شیطون لعنت بفرست

حتی اگه یک شیر آب هم با هزینه تو ساخته بشه تا ته دنیا برات بسه هرکسی آبی بنوشه یا وضو بگیره ثوابش برای تو میرسه

امام رضا خیلی مهربونه

پاشون وضو بگیر برو نذرت و بده….

 

کمی فکر کردم

وضو گرفتم

رفتم حرم

 

داشتم میرفتم سمت حرم یه خانواده گفتن حرم؟

اونها رو هم سوار کردم باهم رفتیم

موقع پیاده شدن مادر خانواده گفت قبول باشه مادر….

نگاهش کردم

دختر بچه خانواده گفت مامان ایشون فرشته هستن؟ شما گفتی از وقتی می‌خوایم بریم دیدن امام رضا فرشته هاش کمکمون میکنن…

فقط نگاهشون کردم و لبخند زدم

رفتم حرم

سرم و انداختم پایین گفتم آقا

از الان هر چهارشنبه میام فقط دست بوسی شما

و رسوندن زائرانتون به حرم…..

 

آقا ببخشید اگر ذره ای شک به دلم اومد….

آقا ممنونم از محبت شما….

دیدگاه خود را بنویسید:

آدرس ایمیل شما نمایش داده نخواهد شد.

فوتر سایت