نوشته رادیوم 45

اوایل ماه بود و داشتم با بی حوصلگی حساب کتاب میکردم

خدایا هنوز وسط برج نشده چیزی از حقوقم نمونده

زیر لب غرولند میکردم

که مادرم با سینی چای و خرما وارد اتاقم شد

نفس عمیقی کشیدم و گفتم هعییی مامان خدایی هنوز هنگم

مامان لبخندی زد و گفت چرا عزیزم

گفتم خدایی مغزم نمی‌کشه

بابا چطور این همه سال صبح تا شب کار می‌کنه

هرچی پول درمیاره ، برای ما خرج می‌کنه

اصلا خم به ابرو نمیاره؟

من برای خودم خرج میکنم و پس انداز ندارم کلافه شدم

بنده خدا بابا هیچی هم برای خودش نمیگیره

واقعا خیلی دلش بزرگه، بی سر و صدا دونه دونه موهاش سفید شده، صورتش خط افتاده دستاش ترک برداشته. تو این روزگار مرد بودن و بی منت کار کردن واقعا سخته

 

 

مامان فنجون چای و بهم داد و گفت

بله عزیزم بابات واقعا پدر خوبی هست

(پدرها واقعا خانواده و فرزندانشون رو از صمیم قلب دوست دارند، از موانع سخت بخاطرشون رد میشن، روزهای گرم و سرد طاقت فرسا رو تحمل میکنن، صبح زود میزنن بیرون و تاریکی شب برمیگردن، به خانوادشون عشق میدن، اگر زره ای سختی برای بچه هاشون پیش بیاد غمگین میشن، دلشون میشکنه، حاضرن هرکاری کنن تا بچه هاشون فقط آرامش داشته باشن، باباها چون خودشون روزی جوون بودن نمی‌خوان یه ذره هم آب تو دل بچه هاشون تکون بخوره)

پدرها واقعا مرد هستند منظورم فقط از جنس مذکر بودن نیست

مرد بودن به معنی با معرفت بودن و دلسوز بودن

 

گاهی یک خانم هم هست که به خاطر شرایط زندگیش باید هم پدر باشه هم یک مادر

اونوقت به اون خانم هم که برای زندگیش و بچه هایش تلاش می‌کنه و نون حلال درمیاره ، بهش میگن مرد…

 

 

تقریبا چایم رو تموم کرده بودم، گفتم آره واقعا روز مرد و باید به همه شیر مردهای واقعی سرزمینمان تبریک گفت…

دیدگاه خود را بنویسید:

آدرس ایمیل شما نمایش داده نخواهد شد.

فوتر سایت