نوشته 69

آیه 12حجرات

 

وارد خونه مادرم شدم

مثل هرسال پدرم، مادربزرگم رو آورده بودن خونشون، مادربزرگم درحال قرائت قرآن بودن

سلام کردم

و دست مادر و مادربزرگم و بوسیدم

مامانم احوال خانواده همسرم و پرسیدن

منم گفتم خواستگاری برادر شوهرم بهم خورد، مادرم پرسید چرا

گفتم بنده خدا از ترس خرج و مخارج ازدواج وجشن و…می‌ترسه بعدا نتونه از پس زندگیش بر بیاد چه می‌دونم مادرجان

چند وقتیه کار و بارش هم خراب شده هرچی میدوزن، بخاطر واردات و… کسی نمیخره

شایدم کسی دیگه رو دوست داره چه می‌دونم مامان جان ، خدا خودش خبر داره

 

مادربزرگم قرآن و بست و گفت

دخترم مغز بادومم، دوست داری نفر اول باشی بری جهنم؟

گفتم وا این چه حرفیه خانوم جون

ادامه داد: عزیزم خدا تو قرآن میفرمایند پشت سر کسی حرف نزنین ، غیبت نکنین گوشت برادر مرده نخوریم

گفتم خانوم جون اینا درددل هست

غیبت که نیست

گفت حرفی که زدی اگر جلوی کسی بگی ناراحت بشه ، اون غیبت حساب میشه مادر

گفتم الان چه کار کنم برم بهش بگم حلال کنه

گفت نه مادر ، از خدا طلب بخشش کن که حداقل جهنم نری

نفر آخر وارد بهشت بشی

بعد خندید و ادامه داد

دختر خوبم شما به این خانومی ، ظن و گمان هایی که می‌شنوی نگو

پخشش نکن

 

اما اگه خواستی مشورت بگیری یا کمکی کنی عیب ندارد

اما اگر دردی درمون نمیشه

چرا بگی؟

 

رو به مادرم کردو گفت این جوونه

شما چرا گوش میدی؟ موقع غیبت شنیدن پاشو ، تا این جوون هم یاد بگیره

 

گناه شاید شیرین باشه اما کم کم در باطن تنفر میاره

 

همونطور كه مرده قدرت دفاع از خود را نداره، شخصى كه مورد غيبت قرار گرفته.چون حاضر نيست، قدرت دفاع نداره

 

الآنم پاشین مثل دخترای خوب یه چایی برا من بیارین باهم بگیم بخندیم مثلا روز مادره ها

همه باهم خندیدیم

دیدگاه خود را بنویسید:

آدرس ایمیل شما نمایش داده نخواهد شد.

فوتر سایت