💎 آیا تا به حال از خودتان پرسیدهاید که چرا ادبیات میخوانید؟
✍مارسل پروست میگوید:
زندگی واقعی که سرانجام در روشنایی آشکار میشود و تنها زندگیای که به تمامی زیسته میشود ادبیات است. جامعه بدون ادبیات جامعهای محکوم به توحش معنوی است و ادبیات یکی از اساسیترین فعالیتهای ذهن است. به واسطه ادبیات، انسانها میتوانند یکدیگر را بازشناسند و با یکدیگر گفتگو کنند. ادبیات به تک تک افراد با همه ویژگیهای فردیشان امکان داده از تاریخ فراتر بروند. برای ایمن داشتن انسان از حماقت، تعصب، نژاد پرستی و ناسیونالیسم انحصارطلبانه، هیچ چیز از ادبیات موثرتر نیست. ادبیات با وحدت انسانی و با رویاها و اوهاممان، به تنهایی و با روابطی که ما را به هم میپیوندد، به ما میآموزد که چگونهایم، ما را با گذشته پیوند میدهد از يك سو ادبیات فعالیتی بیبدیل برای شکلگیری شهروندان در جامعه دموكراتيك مدرن و جامعهای مرکب از افراد آزاد است. و از سویی دیگر عاملی وحدتبخش بین ملل مختلف جهان است، عاملی که میتواند مانع ایجاد بدگمانی، نفرت و جنگ بین کشورها شود، چرا که ادبیات است که به ما میآموزد تفاوتهای قومی و فرهنگی را نشانه غنای میراث آدمی بشماریم و نه برتری یکی بر دیگری. از طرف دیگر ادبیات تنها وسیلهایست که ما را به شناخت کلیت انسانیمان رهنمون میشود. ادبیات است که باعث میشود عشق و تمنای آدمیان چیزی متفاوت باشد با آنچه مایه ارضای حیوانات میشود. ادبیات لذت و سرخوشی را سرشار از ظرافت، ژرفا، گرمی و شوری میکند که حاصل خیال پردازی ادبی است. ادبیات خوراك جانهای ناخرسند و عاصی است، همان کسانی که به آنچه دارند خرسند نیستند. و در واقع ادبیات مدافع راستین آزادی در طول تاریخ بوده است. ادبیات ، عشق و تمنا و رابطه جنسی را عرصه ای برای آفرینش هنری کرده است. در غیاب ادبیات، اروتیسم وجود نمیداشت. عشق، لذت و سرخوشی بیمایهای میشد و از ظرافت و ژرفا و از آن گرمی و شوری که حاصل خیالپردازی ادبی است بیبهره میماند. به راستی گزافه نیست اگر بگوییم آن زوجی که آثار گارسیلاسو، پترارك، گونگورا یا بودلر را خواندهاند، در قیاس با آدمهای بیسوادی که سریالهای بیمایه تلویزیونی آنان را بدل به موجوداتی ابله کرده، قدر لذت را بیشتر میدانند در دنیایی بیسواد و بیبهره از ادبیات، عشق و تمنا چیزی متفاوت با آنچه مایه ارضای حیوانات میشود، نخواهد بود، و هرگز نمیتواند از حد ارضای غرایز بدوی فراتر برود. ادبیات، ناخشنودها را تسکین میدهد، اما در همین لحظه جادویی، ما را از جا میکند و ما تبدیل به شهروندان سرزمینی بیزمان میشویم. پیچیدهتر، شادمانتر و روشنتر از زمانی میشویم که قید و بندهای زندگی روزمره دست و پایمان را بسته است. آنقدر مفتون شاخ و برگ نشو که فراموش کنی اینها پارهای از درخت هستند و آنقدر مفتون درخت نشو که فراموش کنی درخت پارهای از جنگل است.
🪴 چرا ادبیات؟
#ماریو_بارگاس_یوسا
#آموزش