«هربار که خواستم به کسی نزدیک بشم، از خودم دورتر شدم. من در بزرگسالی هیچ دوستی نداشتهام و هرگز نخواستهام داشته باشم. … هر بار سعی کردم با کسی طرح دوستی بریزم، به همون نتیجهی شوپنهاور رسیدم که گفت فقط فلکزدگانی بدبخت دیدم: مردانی باهوش محدود، نهاد بد و طبع پست. منظورم انسانهای زنده اند، نه متفکران بزرگ گذشته». [از زبان فیلیپ]
«… برعکس، قبلاً که مشتاق همراهی دیگران بودم، چیزی از اونا میخواستم که به من نمیدادن- در واقع نمیتونستن بدن- اون موقع بود که فهمیدم تنهایی یعنی چی. خیلی خوب باهاش آشنا شدم. نیازی به کسی نداشتن، به معنای هرگز تنها نبودنه. انزوای پربرکت همون چیزیه که من دنبالشم». [از زبان فیلیپ] …. اگر زندگي تهش مرگه پس فايده اش چيه؟
چرا بايد زندگي كنيم؟
ما “موجوداتي ذاتا در جستجوي معناييم كه بدبختانه به درون جهاني فاقد معناي ذاتي افكنده شده ايم؛
پس ناچاريم خود معناي زندگيمان را بسازيم٠
معنايي چنان محكم و استوار كه يك زندگي را تاب بياورد.”
📙 درمان شوپنهاور
#اروین_یالوم
.