نوشته 59

ال عمران 200 دهه مهدویت بود و تولد حضرت علی اکبر ع با همکاران مدرسه به توافق رسیدیم که به نیت فرج آقا امام زمان عج نذر ظهور بذاریم به همین بهانه جشنواره غذایی تدارک دیدیم و مربی پرورشی شروع به چیدمان خوراکی ها کرد و چند باری رفتم به جشنواره سر بزنم و مربی خواسته یا ناخواسته صداش و بالا برد و گفت چه خبره همه معلمان اینجا جمع شدین برین سر کارهاتون خیلی دلم شکست ، ناراحت به

بیشتر بخوانید

نوشته 58

ال عمران ۵۲ با بی حوصلگی سوار تاکسی شدم سرم و گذاشتم روی پشتی صندلی یک آقا هم جلو ماشین نشسته بود بعد از چند دقیقه توی ترافیک گیر کردیم و داشتم از پنجره خیابون و نگاه میکردم ، بخاطر نیمه شعبان مسجد و درو دیوار چراغونی شده بود مردم بهم دیگه شیرینی و شربت میدادند یک سینی شربت هم به طرف ماشین ما اومد راننده با اخم گفت نمیخواد آقا ، لازم نکرده برو…     بنده خدا رفت

بیشتر بخوانید

نوشته 57

یکشنبه چند وقتی بود تو خرمشهر، برای کمک به داداشم مواد فلافل درست میکردم، مادرم هم چند سالی میشد فراموشی گرفته بود. و داداشم با چرخ دستیش میبرد دور میدون نزدیک مسجد بساط میکرد و با پدرم، روی گاز سیار، فلافل سرخ میکردن و میفروختن… درآمدش بد نبود خداراشکر اما تابستونا خیلی گرم بود بنده خدا بابام و داداشم اذیت میشدن گاهی هم مردم زیاد خرید نمیکردن و مواد فلافل رو دستمون میموند و خراب میشد، ضرر میکردیم داداشم درسش

بیشتر بخوانید

نوشته 56

یکشنبه   حال و هوای عید غدیر همه شهر و پر کرده بود همه جا مولودی و علی علی به گوش می‌رسید زیر لب گفتم یا حیدر تو این شب و روزای عید ولایت کاش به منم نگاهی بندازی دعا کنی خدا بهم آبرو و و عزت بده… که حقیقتا خدا سرچشمه بزرگی هست   رسیدم به مرکز شهر بهش میگفتن میدان گاراژدارا ، از ماشین پیاده شدم. چند قدمی نگذشته بودم خانمی مرتب جلو اومد و سلام کرد گفت

بیشتر بخوانید

نوشته 55

دوشنبه   تو گروههای خانوادگی داشتم مطالب و می‌خوندم دیدم یکی از اقوام اطلاعیه ای گذاشت که نوشته شده بود به مناسبت عید غدیر نذر پیتزا برای دبستان امیرالمومنین   زیرش نوشتم خوب اگر نذر هست بهتر نیست آنقدر نمایشی نباشه میشه یواشکی به یکی کمک کرد و کسی هم نمی‌فهممه و ریا نمیشه دختر عمه ام نوشت عزیزم برای کارهای خوب باید گفته بشه تا بقیه هم جذب اعیاد و اسلام بشن اسلام دین شادمانی هست باید عید و

بیشتر بخوانید

نوشته 54

سه شنبه ترافیک وحشتناکی بود تصمیم گرفتم بقیه راه و پیاده برم به راننده گفتم چقدر میشه؟ راننده گفت: حساب شده امروز مهمان امام علی بودین بفرمایید عیدتون مبارک ابروهام و گره زدم تو دلم گفتم چی میگه ؟ بعد تشکر کردم و پیاده شدم کمی جلوتر شربت و شیرینی تعارف کردن نگاهی کردم تو دلم گفتم عید غدیر هست واقعا مردم بازهم با مشکلات و مسائل بازهم به فکر هستند آفرین اومدم جلوتر یک دختر کوچولو محجبه بستنی بهم

بیشتر بخوانید

نوشته 53

سه شنبه شب عید غدیر بود و کوچه و خیابون چراغانی شده بود مسجد محلمون بنر زده بود که جشن دارن سر ساعت مقرر جمع شدیم و چند جوان اومدن و نورافشانی کردن شیرینی و شربت دادن و شروع کردن به مولودی خوانی و دست زدن همه شاد بودن و بهم تبریک میگفتن یک آقایی اومد و شروع به سخنرانی کرد درباره عید غدیر و ویژگی های امام علی گفتن   آقای سخنران گفتن   افراد مومن واقعی کسانی هستن

بیشتر بخوانید

نوشته 52

چهارشنبه 👌 داشتم حاضر میشدم برم بیرون پدر و مادرم با دقت به مناظره گوش میکردند و گاهی هم نظری میدادند لبخندی زدم و گفتم ببخشید باباجون این صحبتها فرقی در نظر و تصمیم شما داره؟ پدرم گفت این چه حرفیه معلومه که آره آدم باید با تحقیق و دقت انتخاب کنه و رای بده، چرا نمیشینی و مناظره رو دنبال کنی؟ گفتم با احترام باید خدمتتون بگم احتمال زیاد بنده رای ندم بابا جون… پدرم گفت برای چی دخترم؟

بیشتر بخوانید

نوشته 51

پنجشنبه 👌 با دوستم رفته بودیم کتاب بخریم دوستم گفت بنظرت امسال بنر تبلیغاتی نسبت به قدیم کمتر نیست ؟ گفتم نمی‌دونم شاید ولی با این فضای مجازی و قدرت رسانه ها زیاد نیازی به بنر های کاغذی و … نیست الان همه چیز الکترونیکی شده دوستم گفت نمی‌دونم بنظر من که خیلی سخته هرکسی یه چیزی میگه فامیلای بابام یه چیز میگن خانواده مادرم یه چیز دیگه نمیدونم چه کار کنم گفتم برای چی شما که تحصیل کرده و

بیشتر بخوانید

نوشته رادیوم 42

آیه 12حجرات   وارد خونه مادرم شدم مثل هرسال پدرم، مادربزرگم رو آورده بودن خونشون، مادربزرگم درحال قرائت قرآن بودن سلام کردم و دست مادر و مادربزرگم و بوسیدم مامانم احوال خانواده همسرم و پرسیدن منم گفتم خواستگاری برادر شوهرم بهم خورد، مادرم پرسید چرا گفتم بنده خدا از ترس خرج و مخارج ازدواج وجشن و…می‌ترسه بعدا نتونه از پس زندگیش بر بیاد چه می‌دونم مادرجان چند وقتیه کار و بارش هم خراب شده هرچی میدوزن، بخاطر واردات و… کسی

بیشتر بخوانید

فوتر سایت