برای ثبت نام پسرم مدارس مختلفی و رفتم
اما کارم گره خورده بود
هرکاری میکردم یا پولم جور نمیشد یا محدوده نبودم یا مدرسه مورد قبول همسرم پیدا نمیکردم
واقعا هر چه حساس تر باشی بدتره
کلی درس خونده بودم و با معدل الف ، انتخاب کرده بودم خانه دار باشم و به بچه ها رسیدگی کنم
پدرم زنگ زد کمی صحبت کردیم
پدرم گفت توکل به خدا کن
گفتم خودم عقل دارم، خدا عقل داده پس برای چی؟
پدرم گفت بله اما با عقلت تصمیم بگیر و در قلبت به خدا توکل کن
کارهای و به خدا واگذار کن، تلاش کن ، و نتیجه کار و به خدا واگذار کن
خدا بهترین و رقم میزنه، ما خیلی ضعیفیم و نتیجه کار دست ما نیست آخرت و نتیجه هرچیزی دست خداست ،وظیفه ما اینه کار درست و انجام بدیم و عاقبت کارمون و به خدا بسپاریم
نگران نباش خدا قشنگ میچینه طوری که حتی فکرشم نکنی
گفتم بابا آدم متوکل چه خصوصیتی داره
بابام گفت از آدمها ناامید باش و به خدا و مهربانی خدا امیدوار باش
تمام کارها و عبادات خودت و برای خدا انجام بده نه برای مردم
خدا رو همیشه به کارهای ناظر ببین ، از خدا فقط بترس نگران هیچ چیز دیگ نباش
خداحافظی کردیم و تلفن قطع کردم
نفس عمیقی کشیدم و
آخرین مدرسه هم رفتم
با بی حوصلگی سلام کردم و شرایط پسرم و گفتم
مدیر از تحصیلات و سابقه کاری خودم پرسید
و با لبخند گفت ما پسرتون و ثبت نام میکنم با شرایط پرداخت قسطی، و خواهشی که از شما داریم اینه که معلم کلاس چهارم ما بشین معلم امسال ما باردار شدن و نمیتونن بیان
من مبهوت و شوکه ، به صندلی چسبیده بودم
با توکل به خدا، خدا بهترین و برام رقم زده بود
با شرایطی که میخواستم
و کار هم برام پیدا شده بود بدون یک ذره نگرانی و دوندگی
باورم نمیشد
تو دلم گفتم خدایا شکرت