نوشته رادیوم 4

دوشنبه

پدرم و آماده کردم و رفتیم به حوزه رای گیری

با سختی پیاده شد واکر و جلوی پاش گذاشتم

دستش و به واکر گرفت و آرام آرام به طرف صندوق رفتیم

لوله های دیالیز روی گردنش وصل بود

خانم و آقای مسئول اومدن جلو گفتن حاج آقا افتادین زحمت.

پدرم گفت نه انجام وظیفم هست

من چندین سال برای این کشور خدمت کردم و الان هم نمی‌خوام رفیق نیمه راه باشم

از طرفی هم اگه آدمها به هدف و آخرت یک چیزی اعتقاد داشته باشند خانوادگی شرکت میکنن

 

کفشهای پدرم و درست کردم

پیراهن بابام و مرتب کردم

برگه رای گیری و بهش دادم و استامپ و بهش دادم

آقای پلیس نگاهی بهم کرد و گفت شما دخترشون هستین

گفتم بله

گفت بله همونه دخترها دلسوز هستن

لبخند زدم

پدرم گفت بله خدا خیرش بده، عاقبتش به خیر بشه تنها و آخرین وسیله و سلاح آدمها دعا کردن هست.بچه دختر مثل بچه خود آدم هست مثل پیامبر که بچه های دخترشون مثل بچه خودشون عزیز بودند

و حامی هم بودند

 

 

جناب سرهنگ دختر منم خیلی کمک حال من و مادرشه بهمون دلگرمی و امی د به زندگی میده

 

سرم و انداختم پایین و گفتم اختیار دارین جبران زحمات شما نمیشه….

 

دست پدرم و گرفتم آرام به طرف ماشین حرکت کردیم

دیدگاه خود را بنویسید:

آدرس ایمیل شما نمایش داده نخواهد شد.

فوتر سایت