شنبه ۹ تیر
از صبح کل خونه رو مرتب کرده بودم
چای و ناهارم و حاضر کرده بودم
تخت برای استراحت و صندلی برای نماز پدرم ، کنار گذاشته بودم
سرویس بهداشتی هم مرتب بود ، با خودم گفتم پدرم که بیاد اول میفرستمشون حمام تا خستگی این چند روز بیمارستان بودن ، از تنشون در بیاد
بعد هم لباساشون و می‌شورم و اتو میکنم
تو همین فکرها بودم پدرم زنگ زدن و گفتن ما امروز خونه شما نمیایم تصمیم گرفتیم بریم منزل خودمون…
قلبم شکست ناخودآگاه اشکهام ریخت، گوشی و قطع کردم گفتم یعنی چرا لیاقت کنیزی پدرم و نداشتم ؟.. چند روزی با غصه و ناراحتی گذشت
خواستم قهر باشم باز گفتم دنیا خیلی بی رحمه
رفتم منزل پدرم ، سلام کردم پدرم سر سجاده نماز بود، گفت دخترم با من قهری؟ چرا نیومدی دیدنم؟ بغض داشتم ساکت موندم
پدرم ادامه داد دخترم می‌دونم زحمت کشیده بودی من ممنونم از شما خدا عوضت بده عاقبتت به خیر باشه از بیمارستان که اومدم گفتم شاید ویروس داشته باشم خونه شما نیام بهتره…
بابام مدام داشت دعام میکرد و تشکر میکرد
منم با قدردانی های بابام حالم بهتر میشد، اضطرابم کمتر میشد به خودم حس بهتری داشتم حس مفید بودن میکردم
کم کم بغضم کم شد و لبخند رو لبام اومد
رفتم دو تا چای ریختم و نشستم کنار پدرم
گفتم خداراشکر الان سالم هستین …
بابام گفت آره الحمدلله خطر به خیر گذشت
گفتم بابا شما با این بیماری چرا نشستی و نماز میخونی؟ خدا که از شما توقع ندارم شرایط شما خاص هست
پدرم تسبیح دستش و گذاشت تو سجاده و گفت: با شکر نعمت های خدا ، خدا نعمتهامون و بیشتر می‌کنه و با کفران اونها چون اعتراف میکنیم که این ها رو نمی‌خوایم خدا اونها رو از ما میگیره
درسته خدا بی نیازه و به شکرگزاری ما نیازی ندارد اما اینها به نفع خودمونه و یادمون میاد که چیا داریم و چقدر خوشبختیم…
اوّلين فرمان به حضرت موسى بعد از نبوّت، فرمان نماز و اوّلين فرمان بعد از دادن حكمت به لقمان، فرمان شكرگزارى هست
نماز خواندن هم تشکر از خدا هست
خدا با اذان ما رو صدا میزند ما هم با نماز جواب سلام خدا رو می دیم و تشکر میکنیم.
جدا از اینها قدردانی از خدا و دیگران حال و روحیه ما رو بهتر می‌کنه رابطه ها رو محکم تر و انگیزه ها کارهای خوب رو بیشتر می‌کنه..
گفتم آره واقعا بفرمایید چای
پدرم لبخند زد و گفت ممنون دختر مهربونم
