سه شنبه
تو خونه نشسته بودم و آنقدر توی فضای مجازی چرخیده بودم که چشمام درد گرفته بود
رد گوشی و سنگینی گوشی روی انگشت کوچیکه دستم افتاده بود
هیچ کاری با شرایطم پیدا نمیکردم
سر برج هم کلی قسط داشتم
بچه کوچیک تو خونه کارهای منزل مهمان داری ها و درسهای بچه ها
مغزم درد گرفته بود دیگه هیچ کاری از دستم برنمیومد و داشتم ناامید میشدم
گوشی و گذاشتم کنار و چند بار به روح پاک شهدا صلوات فرستادم
دوستم گفته بود اگه یازده بار سوره توحید بخونی و هدیه بدی به شهدا قطعا به مراد دلت میرسی
کاری. جز این به ذهنم نمیرسید
صلوات و توحید خوندم
کمی آرامش گرفتم
بعد از چند دقیقه یادم اومد باید کارها و هنرهایی که بلدم و رو کاغذ بنویسم
نوشتم
ساعتهای بیماریم هم نوشتم
فهمیده با توجه به شرایط من
بهترین گزینه دورکاری هست با اینترنت
بسم الله گفتم و تلاش خودم و شروع کردم
گفتم خدایا
هر كه تو را يافت، چه كمبودى دارد و هر كه تو را از دست داد، چه دارد؟
خودت کمکم کن
همراه بودن خداى بزرگ با بندهاى ضعيف، يعنى رسيدن انسان به همه چيز.
چند تا گروه که عضو بودم
نوشتم آموزش دروس امتحانی از راه دور و با ارسال صدا و ویدیو
واقعا
در مديريّت و رهبرى، لازم نيست تمام ابعاد كار از روز اوّل روشن باشد، همين كه گامى الهى بر داشته شد، در وسط راه، هدايتهاى غيبى مىآيد
بعد از چند ساعت یک نفر پیام داد
گفت من و خواهرم دو نفریم
منم با کمال میل قبول کردم و کارم و شروع کردم